به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: ایرج آقایی
رای کاربر: 1
آدمائی که میرن تو خط کج دیگه نمی تونن عشقو تو قاب پنجره چوبی ببینن… قابل توجه اونائی که عادت دارن زود به زود قاب عینکشونو عوض کنن!!
کارگردان: فرشاد ارج
رای کاربر: 1
یک جوان نابغه کامپیوتر (علی صادقی) توسط یک گروه تبهکار ربوده می شود...
کارگردان: محسن درمنش
رای کاربر: 1
دو جوان همزمان با بازی های جام جهانی 2014 برزیل نقشه هایی در سر میپرورانند که با مشکلات زیادی مواجه می شود...
کارگردان: هادی رمضان پور
رای کاربر: 1
داستان فیلم درباره خانوادهای است که خانم خانه برای همسرش یک تبلت هدیه میگیرد و همین هدیه، سرمنشاء گرفتاریهای خانواده میشود یعنی وی با ورود بیرویه به شبکههای اجتماعی، هم از فرزند و شوهرش غافل میشود و هم از این طریق با آشنایی با یکی از دوستان دوران دانشگاهی خود، یکسری عکسهای شخصی و اطلاعاتی را...
کارگردان: Wally Pfister
رای کاربر: 1
ویل (جانی دپ) یک دانشمند کنجکاو است که در جریان یک تحقیق علمی، دانسته های مغزی خود را داخل یک کامپیوتر پیشرفته آپلود میکند. او با این کار، تلاش میکند اولین ماشینی را خلق کند که میتواند به صورت مستقل فکر و عمل کند، اما...
کارگردان: سامان مقدم
رای کاربر: 1
ارژنگ صنوبر شخصیتی چهل ساله است که همراهش میشویم تا تجربههای متفاوت و پیچیده اش از عشق و مصائبی که در زندگی دچارش میشود را برایمان بازگو کند...
کارگردان: غلامرضا رمضانی
رای کاربر: 1
گروه دانش آموزان برای اردوی دریا به شمال آمده اند. ولی با نظر مسئولین دبیرستان ناگهان هدف اردو تغییر میکند. برخی از بچه ها که این بدقولی را نپذیرفته اند. از اردو جدا شده تا خود را به دریا برسانند ولی در مسیر راه درگیر ماجراهای متفاوت میشوند.
کارگردان: قاسم جعفری
رای کاربر: 1
گفتند دیوانه را ببین مجنون شده. انتظار را زندگی میکند چون یعقوب به وقت حکمرانی یوسف. گفتی مردم عادی چه میدانند که یعقوب تمام آن سالها انتظار را عاشقی کرد.
کارگردان: رضا کریمی
رای کاربر: 1
یحیی که رزمنده جوانی است و برای یک مرخصی چند روزه به شهر آمده ناخواسته در موقعیتی خاص قرار میگیرد و مردد میشود در اینکه در شهر بماند یا دوباره به منطقه برگردد...
کارگردان: بهتاش صناعیها
رای کاربر: 1
منوچهر شصت سال سن دارد، او بازنشسته اداره دخانیات است ولی از سر بیکاری همچنان هر روز به اداره میرود. مادرش تا زنده بود آرزو داشت ازدواجش را ببیند، در حالی که منوچهر حتی دوستی هم در زندگی نداشته به جز خسرو...