به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: مهران مدیری
رای کاربر: 6
در خصوص بیچارگی کارمندان دولت، زورگویی صاحبخانه و مانند آن بود و بر دادن پیام اخلاقی در هر قسمت هم اصرار داشتند، در ساعت خوش مستاجرها زورگو بودند و از بعضی قطعات هیچگونه نتیجهای (اعم از اخلاقی و ...) قابل استنتاج نبود و گاهی تنها بیانگر یک وضعیت طنز بودند.
کارگردان: کمال تبریزی
رای کاربر: 10
«صادق» فیلمبردار تلویزیون با راهنمایی همکارش پی میبرد که اگر همراه با آقای «کمالی» به مناطق جنگی سفر کند، به راحتی خواهد توانست وام مورد نظر خود را دریافت کند. او علیرغم عدم تمایل و ترس از فضایی ناشناخته، تصمیم به رفتن میگیرد. حضور «صادق» در منطقهی جنگی حوادثی هم مضحک و هم خطرناک پیش میآورد. او ...
کارگردان: مسعود کیمیایی
رای کاربر: 4
قبل از انقلاب اسلامی، دبیرستان تعطیل میشود. هفت دانشآموز با هم قرار ملاقاتی را در چند سال آینده میگذارند. پس از انقلاب اسلامی، آنها که حال هریک شغل و زندگی خاصی پیدا کردهاند، به قرار ملاقات میآیند. یکی از آنها که وکیل دعاوی است به محل قرار نمیآید. او درگیر وکالت یک شرکت بزرگ است که این کار م...
کارگردان: رسول ملاقلیپور
رای کاربر: 4
پس از جنگ تحمیلی جمعی از هنرمندان سینما به دعوت سازمانی برای بازدید از منطقه به چزابه سفر میکنند. چند تن از آنان هنگام جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشتند. آنها در منطقه رشادتهای برادران بسیجی و سپاه را به یاد میآورند و فیلم با بازگشت به گذشته فداکاریهای آنها را به تصویر درمیآورد...
کارگردان: کیومرث پوراحمد
رای کاربر: 9
«نسرین» و «نرگس» مثل سیبی هستند که از وسط نصف کرده باشند. سالها پیش پدر و مادرشان آنها را از یکدیگر جدا کردهاند، اما آنها از روی یک اتفاق همدیگر را پیدا کرده و پنهانی جایشان را عوض میکنند. حالا «نسرین» در خانهی پدر به جای «نرگس» زندگی میکند و در تنهایی برای عکس خواهرش آواز میخواند: نیمهی گم...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 7
پلاک «یوسف» از شکم یک کوسه در آبهای جنوب پیدا میشود. همه معتقدند که او شهید شده است. «دایی غفور» که رانندهی تاکسی فرودگاه است، برخلاف دیگران معتقد است که پسرش «یوسف» روزی بازخواهد گشت. زندگی او و دختری به نام «شیرین» که از قبل برای جستجوی برادرش به ایران آمده است، در یک نقطه به هم میرسد. آنها ب...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 5
«مینو» و «موسی» در آستانهی زندگی مشترک هستند. نامهای به دست «موسی» میرسد و از او به عنوان بازماندهی برپاکنندهی دکل دیدهبانی خواسته میشود تا برای جمعآوری این دکل به جزیرهی مینو برود. او از این سفر اکراه دارد، اما در شرایطی قرار میگیرد و به آنجا میرود. «منصور» برادر «مینو» در آن دکل شهید شد...