به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: فریدون ژورک
رای کاربر: 5
"عادل" برای تهیه مقدمات عروسیاش با "صفا" شهر را ترک میگوید. "تیمور" رقیب عشقیاش از فرصت سود برده و به قصد تجاوز به صفا به خانهی او میرود. در این حائثه صفا کشته میشود و شایع میشود که خودکشیاش معلول روابط او با عادل بوده است. عادل که طاقت پذیرش این شلیعات را ندارد، بار دیگر از شهر خارج میشود....
کارگردان: داریوش مهرجویی
رای کاربر: 5
"تقی پستچی" برای پرداخت قروض خود مجبور است بعد از ظهرها نزد "نیت الله خان" که دامداری وسیعی دارد کار کند. در همین حال برادرزادهی نیت الله خان (مهندس) نزد عمویش میآید. او قصد دارد که به پرورش خوک بپردازد. چرا که معتقد است که اینکار از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است. پستچی که ناتوانی جنسی دارد، در مق...
کارگردان: جلال مقدم
رای کاربر: 5
"صمد" با آتش زدن موی فولاد زرهدیو، او را احضار میکند. مردم در ده از وجود دیو گرفتار ترس میشوند و صمد ناچاراٌ ده را به همراه فولاد زره دیو ترک می:ند. وی در شهر عاشق زنی مرفه و خوشگذران میشود اما به زودی زن او را از خود میراند. دیو دیگر چارهای ندارد. جز اینکه به دنیای افسانهایش برگردد و صمد نی...
کارگردان: رضا میرلوحی
رای کاربر: 5
"سرکار غضنفر" پاسبان وظیفه شناس محله با نهایت قدرت و درایت توانسته به محله نظم و امنیت ببخشد تا اینکه دامادش، "اکبر" و برادرش با "عباس"، سوء استفاده از نسبشان با سرکار غضنفر نظم محله را به هم میزنند و حضور "زری"_ دختر عموی سرکار غضنفر و عباس_ اختلاف را بیشتر دامن میزند اما سرانجام این سرکار غضنفر ...
کارگردان: مهدی میرصمدزاده
رای کاربر: 5
"حسن دینامیت" خبرنگار پرکار و شیفتهی ماجراها و برخوردهای خطرناک است. او به تقاضای دوستش "هرمز" که متهم به قتل شده به پیگیری وقایع پرداخته و سرانجام باند بزرگ قاچاقچیان را کشف و قاتل اصلی را نیز تحویل قانون میدهد.
کارگردان: جواد طاهری
رای کاربر: 5
مادر "نواب" که خیلی پیر است تصمیم میگیرد که حاج "فتح الله" را به جای خود نایب الزیاره بفرستد، اما حاج فتحالله، که دختری جوان به نام "فرشته" دارد امتناع میکند. مادر قول میدهد که او را به ازدواج پسرش دربیاورد و از نواب میخواهد که فرشته را به همسری اختیار کند. اما نواب که چندی پیش دختری را دیده و ...
کارگردان: منصور پورمند
رای کاربر: 5
جوانی به نام "رجبعلی صفری" که مردی به قول عوام "دست و پاچلفتی" است برحسب تصادف در یک تنگنا، ناچار از ازدواج با سه زن با تیپهای متضاد میشود و برای حفظ هر سه تدابیر زیادی بکار میبندد.