به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: سیروس کاشانینژاد
رای کاربر: 10
نوجوانی روستایی به نام محمد حسین، به جبهه میرود. او ماجراهایی را که روزهای پیش از انقلاب در روستا از سر گذرانده است تعریف میکند. محمد حسین پس از اطلاع از کشته شدن هم ولایتیاش، حاج ولی، به خط مقدم میشتابد، گروهی از سربازان دشمن را میکشد و یک تانک دشمن را نیز منهدم میکند.
کارگردان: مهدی صباغزاده
رای کاربر: 10
اکرم پس از بگو مگو با همسرش، مجید استواری، که صندوق دار بانک است خانه را به قهر ترک می کند. مجید بیست هزار تومان از موجودی صندوق کسر آورده و در راه بازگشت به خانه با اتومبیلی تصادف کرده است. اکرم به خانه ی پدری می رود و ماجرا را وارونه تعریف می کند. پدرش، عباس صفاریان در لحظه عروسی دختر دیگرش برای ی...
کارگردان: علی عسگری
رای کاربر: 10
اتومبیلی به سرقت میرود. سارقین به هنگام فرار با عابری تصادف میکنند. عابر که به شدت مجروح شده، یک شهرستانی است که برای دیدار پسرش به تهران آمده است. بیمارستان برای انجام یک عمل جراحی حساس، نیاز به اجازه یکی از بستگان نزدیک پیرمرد دارد. پلیس در جستجوی " قاسم" پسر او است. اما "قاسم" که باتفاق "عباس" ...
کارگردان: سعید حاج میری
رای کاربر: 10
دو منافق در یک خانه تیمی، مترصد دریافت پیام جهت انجام عملیات بعدی خود هستند. یکی نسبت به مواضع سازمان مسئله دارد و دیگری برای ادامه راه راسخ است. ماجرائی باعث میشود که این دو تصور میکند در محاصره نیروهای امنیتی هستند، لذا شروع به مقابله و آتش زدن اسناد و مدارک موجود در خانه مینمایند. در فرصتی که ...
کارگردان: منوچهر عسگرینسب
رای کاربر: 10
"قوامی" که حکم فرمامداری یکی از شهرهای شمال را دذیافت داشته، عازم منطقه میشود. سه مرد مسلح به قصد ترور "قوامی" در تعقیبش هستند. این سه به اشتباه سرنشین یک اتومبیل مشابه را به قتل میرسانند. طی فرار به اشتباه خود پی میبرند و سعی در انجام مجدد قصد خود میکنند. پس از مدتی تعقیب در جاده شمال بر اثر ری...
کارگردان: فرخ انصاری
رای کاربر: 10
"مشتی" نوکر خانه "حسین خان شفیعی" در جریان توطئهای که از طرف کنسولگری روسیه بر علیه انقلابیون جنگل طراحی شده، قرار میگیرد و خبر را به قوای جنگل میرساند. حسین خان وقتی از عمل مشتی آگاه میشود، پیش از فرار دستور میدهد تا زبان مشتی را قطع کنند. مشتی به اتفاق دخترش به خانه "مراد" در روستا مهاجرت می...
کارگردان: ساموئل خاچیکیان
رای کاربر: 10
"سناتور" برای معاجه از کشور خارج میشود و پس از وقوع انقلاب نمیتواند به ایران بازگردد. راننده و محافظ سناتور با آگاهی از این امر و هم چنین اطلاع از محل اختفای مجموعه جواهرات گرانبهای سناتور تحت عنوان "یوزپلنگ" آن را ربوده و قصد خروج از کشور را مینمایند. مامورین اداره آگاهی، که از شروع سرقت، با دقت...
کارگردان: کامران قدکچیان
رای کاربر: 10
انفجار مواد شمیائی مرد چوپانی را که در مجاورت آن قرار گرفته، آلوده و بیمار میسازد. "عبدالله" برادر چوپان در مقابل اصرار اهالی روستا، که تصور کردهاند آنها دچار بیماری مسری لاعلاجی شدهاند به همراه همسر و فرزندش روستا را به قصد تهران ترک میکنند. در تهران چوپان با یاری یک همشهری مهاجر، در بیمارستان...
کارگردان: محمدرضا هنرمند
رای کاربر: 10
در یک شهر غربی عدهای به وسیله تلفن تهدید به مرگ میشوند. پلیس وارد ماجرا میشود. قتلها طبق قرار صورت میگیرد. تیراژ روزنامه ورشکسته شهر بالا میرود. روزنامه خبرنگار ویژهای برای قتلها تعیین میکند. پلیس به همه مظنون است. توقف عملیات قاتل یا قاتلین پیش از همه روزنامه و خبرنگار ویژه را نگران میکند. ...
کارگردان: احمد بخشی
رای کاربر: 10
یک بازرگان که در همه سالهای فعالیتش مالیات خود را نیز نپرداخته و همواره مسائل مالیاتی خود را با رفع و رجوع سپری کرده، ناگهان با یک کارمند سختگیر روبرو میشود، بازرگان کوشش میکند که بهر طریقی مالیات خود را نپردازد، بدواٌ سعی در تطمیع کارمند مورد نظر دارد و چون توفیقی نمییابد به سراغ رئیس اداره می...
کارگردان: محمد متوسلانی
رای کاربر: 10
"میرزا نوروز" بین مردم شهر بخاطر کفشهای کهنه و پر وصلهاش شهرت دارد و این کفشها وسیلهای برای تخطئه و دست انداختن میرزا است. میرزا اهمیتی به مسخرگیهای مردم شهر نمیدهد. ولی همسرش که تاب تحمل این وضعیت را ندارد او را ترک کرده و شرط بازگشت را خرید کفشهای نو قرار میدهد. میرزا که همه توجهش معطوف ما...
کارگردان: ابوالفضل جلیلی
رای کاربر: 10
"بستان" بمباران و سپس اشغال میشود. کودک پدر و مادرش را گم میکند و توسط اردوگاه مهاجرین جنگی به شمال کشور منتقل و در آنجا سرپرستیاش را جنگلبان پیری به عهده میگیرد. کودک که در محیطی ناآرام و پرتلاطم به محیطی سرشار از آرامش آمده است، او اگرچه لحظهای از فکر به شهر و خانوادهاش غافل نیست ولی متدرجاٌ...