به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: حسن نجفی
رای کاربر: 1
شرفناز بیم آن دارد که الیاس به سرنوشت احمد دچار شود. او سالهاست به فرار از این جهنم دره میاندیشد. تا اینکه یک روز دست الیاس را گرفته و میگریزد. این فرار به گوش جمعه میرسد و...
کارگردان: غلامرضا رمضانی
رای کاربر: 2
این فیلم درباره عدهای دانشآموز است که برای اردوی دریا به شمال آمدهاند. ولی با نظر مسئولین دبیرستان ناگهان هدف اردو تغییر میکند و...
کارگردان: کیارش اسدیزاده
رای کاربر: 2
روایت زوج جوانی است که ناخواسته برای مدت کوتاهی از فرزند دوست خود نگهداری میکنند اما حادثه ای برای کودک باعث می شود که زندگی این زوج به بحران کشیده شود...
کارگردان: وحید امیرخانی
رای کاربر: 1
میثم در به در دنبال گرفتن مجوز چاپ کتابش است؛ کتابی که قرار است معضلات ناشی از بلوغ دخترها و پسرها را حل کند...
کارگردان: علیرضا فرید
رای کاربر: 10
مرجان، موسی، آتوسا، استوارت، شیلا، احسان، بهزاد، شیرین و دکتر طاهری همگی مسافران قطار تهران استانبول هستند...
کارگردان: مجید جوانمرد
رای کاربر: 9
"آدام" پس از اخراج از باغ وحش استرالیا و در آستانهی فوت پدربزرگاش به ایران بازمیگردد. وصیت و ارثیهای مبهم او را بر سر راه "نفس" قرار میدهد و رابطهای عاطفی میان آن دو شکل میگیرد. چالشهای بین این دو شخصیت باعث پدید آمدن موقعیتهایی فانتزی در طول فیلم میگردد...
کارگردان: هومن سیدی
رای کاربر: 1
فیلم در یک ٢٤ ساعت میگذرد و داستان مردی است که در یک روز کامل هیچ چیزی را به یاد نمیآورد.
کارگردان: سیروس الوند
رای کاربر: 10
داستان دو دختر جوان است که با هم دوست هستند و درحالی که یکی از آنها نامزد دارد رابطه عاشقانهای بین نامزد دختر با دوست او برقرار شده است...
کارگردان: سید روحالله حجازی
رای کاربر: 10
همیشه فکر میکردم ماهیها موقع مردن، وقتی لب میزنن، یه چیزی میخوان بگن که من اونو نمیشنوم...
کارگردان: یلدا جبلی
رای کاربر: 1
گلی و سامان، یک شب قبل از جشن ازدواجشان، میهمانی دوستانهای برگزار میکنند، اواخر میهمانی در جمعی صمیمیتر بازی را شروع میکنند که این بازی و شوخی، گلی و سامان را درگیر موضوعی میکند و همین بهانهای میشود برای ورود به قصه خانوادههایی دیگر در همان شب.
کارگردان: صفی یزدانیان
رای کاربر: 1
گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یکباره تصمیم میگیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش میرود و میگوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمیآورد.