به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: Genndy Tartakovsky
رای کاربر: 8
Mavis surprises Dracula with a family voyage on a luxury Monster Cruise Ship so he can take a vacation from providing everyone else's vacation at the hotel. The rest of Drac's Pack cannot resist going along. But once they leave port, romance arises when Dracula meets the mysterious ship captain, Eri...
کارگردان: سید جواد رضویان
رای کاربر: 8
حشمت: فکر نمیکردم تاوان اشتباهم رو با تو پس بدم، لیلا: زهرمار ...
کارگردان: نرگس آبیار
رای کاربر: 8
روایت دختر جوانی از مناطق جنوب شهر تهران است که درگیر عشق جوانی شهرستانی میشود و این در حالیست که دختر به دلایلی مجبور به مهاجرت از ایران است. در این مسیر، برادرش با او همراه میشود اما در میانه راه، اتفاقاتی برای آنها رقم میخورد.
کارگردان: رضا بهشتی
رای کاربر: 8
نارگل زنی ۲۵ ساله و باردار به همراه سه فرزند در انتظار بازگشت همسرش (یحیی) از جبهههای جنگ است...
کارگردان: سعید روستایی
رای کاربر: 8
در بزنگاه روزهای سخت، اعتیاد و مواد مخدر هم گریبان زندگی مردم این شهر را رها نمیکند.
کارگردان: سیروس مقدم
رای کاربر: 8
داستان سریال در روستایی در اطراف همدان رقم میخورد و در مورد افرادی است که حضور دارند اما حق رای ندارند. کسانی که در مجالس و شوراها اعضای علیالبدل هستند و در جریان همه امور قرار دارند اما حق رای ندارند.
کارگردان: پوران درخشنده
رای کاربر: 8
شیرین که در زندگی خانوادگی با فرزند و همسرش به تدریج دچار مشکل میشود، به دنبال پیدا کردن راهی برای ایجاد ارتباط با آنهاست، که موفق نمیشود و به بحران میرسد. تلاش مجدد او برای خارج شدن از این بحران او را با چالش جدیدی رو به رو میکند.
کارگردان: مرتضیعلی عباسمیرزایی
رای کاربر: 8
زهره در راه منزل احساس میکند کسی او را تعقیب میکند. او فرار کرده و همین عامل باعث میشود تا او در یک سانحهی تصادف فوت کند. پرویز (همسر زهره) بعد از 6 سال، برای اولین بار، با ضمانت رئیس زندان به مدت 72 ساعت به مرخصی میرود تا زهره را دفن کرده و در مراسمش شرکت کند. اما او دغدغهاش چیز دیگریست...
کارگردان: سیدمحمدرضا خردمندان
رای کاربر: 8
همیشه همینجوریه! آخرین بار هوا ابر شد. باد گرفت. درختا داشتن از جا کنده میشدن. اونقدر بارون شدید شد که سیل شهرو گرفته بود. پرندهها دور و بر لونه هاشون جیغ میکشیدن. یکی از بچهها قسم میخورد خودش دیده خورشید یکی دوبار نورش کم و زیاد شده....