به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: مسعود دهنمکی
رای کاربر: 10
مجید از اراذل جنوب تهران عاشق دختر پیرمرد عارفی به نام میرزا میشود. میرزا شرط ازدواج مجید و دخترش را سر به راه شدن او میداند. مجید تصمیم میگیرد برای اثبات سر به راه شدن خود به جبهه برود که بقیه دوستانش نیز همراه او میشوند. برای حضور آنها در جبهه، مخالفتهایی وجود دارد اما باضمانت میرزا و یکی دیگ...
کارگردان: پرویز شیخطادی
رای کاربر: 10
ریاض جنگجوی کهنه کار توبه میکند خونی بریزد و چون آتشفشانی خاموش به گوشهای میخزد. برای آتش افروزی مجدد او، به یک شوک قوی نیاز است و آن تعرض به گلجان تنها عشق و امید زندگی اوست. آتش ریاض شعلهور شده و خونها میریزد. غافل از اینکه بازیگر یکهتاز نمایشی پرماجرا گردیده است.
کارگردان: مجید کاشیفروشان
رای کاربر: 10
بازگشت لوک خوش شانس اولین فیلم وسترن سینمای ایران است که با موضوع کودک و نوجوان پیش خواهد رفت و …
کارگردان: وحید جلیلوند
رای کاربر: 10
کاوه نریمان یکی از پزشکانِ پزشکی قانونی در محل کارش با جسدی مواجه میشود که وی را پیش از این میشناخته است.
کارگردان: علیرضا امینی
رای کاربر: 10
بعد از مرگ مادربزرگ، زن و شوهری که چندسال از جداییشان میگذرد، برای بهبود و سلامت روحی دخترشان به مسافرت میروند...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 10
داستان یک فروند هواپیمای ترابری ایرانی است که از ایران عازم فرودگاه دمشق میشود. هادی حجازیفر و بابک حمیدیان، خلبان و کمکخلبان هواپیما و پدر و پسر هستند. آنها در کنار یکدیگر قرار است یک محموله بشردوستانه را از ایران به سوریه منتقل کنند. پدر و پسر خلبان در سوریه میان تروریستهای تکفیری به دام افتاد...
کارگردان: محمدرضا رحمانی
رای کاربر: 10
به یکی از معضلات مبتلا به جامعه و جوانان توجه دارد و یکی از هنجارهای اجتماعی مورد توجه قرار داده است...
کارگردان: حمید جبلی
رای کاربر: 8
رحمان مؤذن نوجوان روستا با دیدن تابلوی تازه حضرت مریم که برای کلیسای روستا آورده شده، به یاد مادر خود میافتد. کشیش پیر برای آماده شدن کلیسا برای مراسم مذهبی، تصمیم میگیرد راه قنات قدیمی نزدیک کلیسا را باز کند. رحمان به او کمک کرده، اما پدرش او را سرزنش میکند. وقتی پدر رحمان برای تهیه وسایل لازم ج...
کارگردان: مسعود جعفریجوزانی
رای کاربر: 8
در زمستانی سخت، مردان دهکدهای فقیر برای کسب معشیت ده را ترک کردهاند. مش بهار تنها مردی که در ده مانده، بعلت بیماری مشروف به موت است. "رحمن" پسرش تصمیم میگیرد برای تهیه دارو به شهر برود. آقای "موسوی" معلم ده_ که یک پایش مصنوعی است_ و اسماعیل یکی از دوستان هم سن و سال رحمن همراه او میشوند. برف و س...