منظوم | مرجع سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران

داستان چند جوان است که در یک قرار اینترنتی با یکدیگر آشنا شده و به دنبال یک شوخی و شرط‌بندی در مسیری پیچیده و دلهره‌آور می‌افتند، مسیری که درک جدیدی از زندگی و اجتماع را برای هرکدامشان رقم می‌زند.

6.4

قندون جهیزیه

(1393)

کارگردان: علی ملاقلی‌پور

رای کاربر: 9

رای شما:

0/10

عطا و معصومه در خانه‌ای مستأجرند، موعد اجاره آنها پایان یافته اما می‌خواهند در خانه بمانند.

5.6

جامه دران

(1393)

کارگردان: حمیدرضا قطبی

رای کاربر: 9

رای شما:

0/10

درباره زنی به نام شیرین است که در مراسم ختم پدرش به روابط جدیدی در زندگی او پی می‌برد و حقایقی تازه را کشف می‌کند...

7.1

نهنگ عنبر

(1393)

کارگردان: سامان مقدم

رای کاربر: 8

رای شما:

0/10

ارژنگ صنوبر شخصیتی چهل ساله است که همراهش می‌شویم تا تجربه‌های متفاوت و پیچیده اش از عشق و مصائبی که در زندگی دچارش می‌شود را برایمان بازگو کند...

5.6

استراحت مطلق

(1393)

کارگردان: عبدالرضا کاهانی

رای کاربر: 4

رای شما:

0/10

یک فیلم پر لوکیشن و اجتماعی است که همه صحنه‌های آن در تهران جلوی دوربین رفته است.تهران مال توِ مگه!؟

5.1

نزدیک‌تر

(1393)

کارگردان: مصطفی احمدی

رای کاربر: 9

رای شما:

0/10

داستان خانواده‌ای است که بعد از مدت‌ها دور هم جمع می‌شوند...

چهارشنبه خون به پا می‌شود

(1393)

کارگردان: حماسه پارسا

رای کاربر: 10

رای شما:

0/10

مواظبم باش عاشقم نشی،‌ ممکنه تا صبح بیشتر زنده نمونم...

6.4

چهارشنبه 19 اردیبهشت

(1393)

کارگردان: وحید جلیلوند

رای کاربر: 8

رای شما:

0/10

یک آگهی غیر متعارف در بخش نیازمندی‌های روزنامه همشهری، جمعیت کثیری را در روز مشخصی به خیابان می‌کشد. دخالت پلیس قائله را علی الظاهر پایان می‌دهد اما....

شکاف

(1393)

کارگردان: کیارش اسدی‌زاده

رای کاربر: 7

رای شما:

0/10

روایت زوج جوانی است که ناخواسته برای مدت کوتاهی از فرزند دوست خود نگهداری می‌کنند اما حادثه ای برای کودک باعث می شود که زندگی این زوج به بحران کشیده شود...

5.2

من دیه گو مارادونا هستم

(1393)

کارگردان: بهرام توکلی

رای کاربر: 5

رای شما:

0/10

تو می‌دونی من از چیه مارادونا خوشم می‌آد؟ از اینکه تو زندگیش هیچوقت واقعیت و رویا براش مرز نداشت، وقتی بازی می‌کرد با همه وجودش بازی می‌کرد، پرواز می‌کرد، بازی نمی‌کرد، وقتی معتاد شد یه کوه کوکائین می‌ریخت جلوش د بکش همه چیزو تا تهش می‌رفت، خودشو لوس نمی‌کرد... همه‌اش برای این بود که واقعیت و رویا ب...