به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: تهمینه میلانی
رای کاربر: 5
یک زوج جوان و تحصیلکرده که عازم سفری به خارج از کشور هستند، پس از سالها مشاور خانوادهی خود را بطور اتفاقی در فرودگاه ملاقات میکنند و در مدت زمانی که منتظر پرواز خود هستند، اتفاقات سالهایی از زندگی خود را در مدتی که مشاور آنها در خارج از کشور به سر میبرد، مرور میکنند...
کارگردان: عبدالرضا کاهانی
رای کاربر: 5
یک فیلم پر لوکیشن و اجتماعی است که همه صحنههای آن در تهران جلوی دوربین رفته است.تهران مال توِ مگه!؟
کارگردان: هومن سیدی
رای کاربر: 5
فیلم در یک ٢٤ ساعت میگذرد و داستان مردی است که در یک روز کامل هیچ چیزی را به یاد نمیآورد.
کارگردان: مسعود جعفریجوزانی
رای کاربر: 3
داستان فتحاللهخان و امراللهخان است که بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت میکنند...
کارگردان: وحید جلیلوند
رای کاربر: 5
یک آگهی غیر متعارف در بخش نیازمندیهای روزنامه همشهری، جمعیت کثیری را در روز مشخصی به خیابان میکشد. دخالت پلیس قائله را علی الظاهر پایان میدهد اما....
کارگردان: کیانوش عیاری
رای کاربر: 5
سرگذشت خانوادهای در شش دهه. روایت زندگی محتشم از ۱۵ تا ۸۰ سالگی که در مرگ خواهر بزرگترش خود را مقصر میداند.
کارگردان: صفی یزدانیان
رای کاربر: 7
گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یکباره تصمیم میگیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش میرود و میگوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمیآورد.
کارگردان: ابوالحسن داوودی
رای کاربر: 7
داستان چند جوان است که در یک قرار اینترنتی با یکدیگر آشنا شده و به دنبال یک شوخی و شرطبندی در مسیری پیچیده و دلهرهآور میافتند، مسیری که درک جدیدی از زندگی و اجتماع را برای هرکدامشان رقم میزند.
کارگردان: مرضیه برومند
رای کاربر: 5
موشهای «شهر موشها 1» بزرگ شدهاند و توانستند اسمشو نبر(گربه شهر موشها) را شکست بدهند و شهری زیبا را برای خود بسازند. اما حالا بچه های موش های بزرگ وارد منطقه ممنوعه میشوند و سبدی پیدا میکنند و ...
کارگردان: علی ملاقلیپور
رای کاربر: 7
عطا و معصومه در خانهای مستأجرند، موعد اجاره آنها پایان یافته اما میخواهند در خانه بمانند.
کارگردان: بهرام توکلی
رای کاربر: 3
تو میدونی من از چیه مارادونا خوشم میآد؟ از اینکه تو زندگیش هیچوقت واقعیت و رویا براش مرز نداشت، وقتی بازی میکرد با همه وجودش بازی میکرد، پرواز میکرد، بازی نمیکرد، وقتی معتاد شد یه کوه کوکائین میریخت جلوش د بکش همه چیزو تا تهش میرفت، خودشو لوس نمیکرد... همهاش برای این بود که واقعیت و رویا ب...