به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: رضا صفایی
رای کاربر: 9
دو دوست قدیمی دختری را دوست دارند، مرد تبهکاری که توافق و نزدیکی دو دوست مانع اجرای نقشههایش است بین آندو را بهم میزند به دختر تجاوز کرده و یکی از دوستها را متهم میکند و دو دوست به صورت دو دشمن در برابر هم قرار میگیرند. لیکن دوست مهتم شده دست به اقداماتی میزند و حقیقت را کشف میکند ولی مرد تبه...
کارگردان: رضا صفایی
رای کاربر: 10
"جعفر" جوان روستایی شب عروسیاش به رقاصهای به نام "شهین" دل میبندد و پس از چندی همسر جوانش را رها میکند و در جستجوی شهین به شخر میرود. و هنگامی که شهین را مییابد پی میبرد که او زنی بدکاره است، بهمین جهت از او دست میکشد، در این بین همسر جعفر که در جستجوی شوهرش به شهر آمده است در دام جوانی به ...
کارگردان: سیاوش شاکری
رای کاربر: 10
پسر جوانی که گارسون یک رستوران است خود را به دروغ متمول معرفی کرده با دختر خانواده متمولی در دانشکده دوست میشود. ولی این دوستی ظاهراٌ با روشن شدن حقیقت پایان میگیرد. پسر جوان که صدای خوبی دارد با یاری یک بیوهی جوان ثروتمند به شهرت و موفقیت میرسد و وقتی قصد زندگی تازهای با دختر مورد علاقهاش می...
کارگردان: سعید مطلبی
رای کاربر: 10
"کاظم" بارفروش تهرانی برای انجام کاری رهسپار اهواز میشود و نامزد خود را به "غلام" که از دوستان مورد اعتمادش است، میسپارد. در راه اهواز اتومبیل کاظم به درهای سقوط میکند و آتش میگیرد. پس از چندی دختر با مردی به نام غلام که صفاتی مشابه کاظم دارد ازدواج میکند.
کارگردان: رضا صفایی
رای کاربر: 10
پیرمردی به هنگام مرگ، تنها بازمانده خود (دخترش) را به یکی از صمیمیترین دوستانش میسپارد و دختر (شیرین) که کارش رقاصگی است، مرد را شیفته خود ساخته و او را از خانوادهاش دور میکند. پس از یک سلسله ماجرا مرد وقتی درمییابد که بزودی خانوادهاش از هم خواهد پاشید، شیرین را ترک میکند.
کارگردان: کامران قدکچیان
رای کاربر: 10
یکی از دوستان صمیمی "عنایتالله" دخترش "میمنت" را به او میسپارد و خود عازم زیارت خانه خدا میشود. میمنت عاشق عنایت میشود اما مرد وانمود میکند که صاحب همسر و فرزند است. دختر پس از تلاش و جستجوی بسیار با زن و فرزند فلابی "عنایت" آشنا شده و راز مرد را فاش میکند ولی با این وجود "عنایت" حاضر با ازدوا...
کارگردان: ناصر تقوایی
رای کاربر: 10
داستان در مورد عاشق شدن سعید که مثلاً ۱۴ سال دارد است که عاشق دختر دایی خود یعنی دایجان ناپئلون میشود. دایی جان ناپلئون در این داستان به شکلی بیان شده که فکر میکنه در تمام جنگ هایی فرانسه در کنار ناپلئون بناپارت حظور داشته و در این ماجرا نوکر خونه که مش قاسم نام داره و بسیار اثر گذار بازی میکنه...