به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: عزیزالله بهادری
رای کاربر: 10
زن و شوهری شب را در قهوه خانه ای به صبح می رسانند و زن که آبستن است دوقلو می زاید. زن قهوه چی (فرخ لقا هوشمند) یکی از دخترها را برای خود برمی دارد و دیگری را به مادرش می سپارد. والدین گل پری (جمیله) در تصادف قطار کشته می شوند و گل پری که وارث ثروت والدینش است دایم با تهدید پسر عمویش محسن مواجه است. ...
کارگردان: محمود کوشان
رای کاربر: 10
دختر زیبای یک خانوادهی طبقهی متوسط مورد توجه سه مرد است. یک حاجی پولدار که همسر دارد، یک قصاب و جوانی دانشجو. دختر بین این سه بیشتر به جوان دانشجو علاقه دارد. منتهی در راه ازدواج آنها مانع بزرگی وجود دارد وآنهم بدهکاری است که برادر دختر به حاجی دارد. پس از ماجراهایی سرانجام جوان دانشجو موفق میشو...
کارگردان: مسعود ظلی
رای کاربر: 9
"مظفر" که خود را شاعر و مخترع میداند به اتفاق دوستش "محسن" و مادرش به خواستگاری دختری به نام "گلی" میرود. مادر گلی مخالف این وصلت است. او مایلست که دخترش را به کابارهداری به نام "مطهر" همسر بدهد. مظفر کوشش زیادی میکند و سرانجام با یاری پدر دختر که مطهر را نمیپسندد، پی مییرد که مطهر کابارهدار ...
کارگردان: سیامک یاسمی
رای کاربر: 9
"پری" که پدرش را از دست داده برای نگهداری خانوادهاش با تغییر لباس و چهره، رانندهی یک میلیونر جوان به نام "پرویز" میشود. پس از حوادث متعددی، پرویز که شیفتهی پری شده است سرانجام با او ازدواج میکند.
کارگردان: امان منطقی
رای کاربر: 10
شهرام که پدر ندارد به پهلوان دوره گردی_ آفارضا_ دل میبندد و در تصورش او را پدر خود میبیند، مادر_ "شیرین"_ وقتی از این علاقهی پسر آگاه میشود، پهلوان را از ادامهی دوستی با پسرش منع میکند. شهرام از آن پس بیمار میشود و چون بیماریش شدت میگیرد، شیرین بدنبال پهلوان رفته و بدین ترتیب رضا جای پدر او...
کارگردان: پرویز کاردان
رای کاربر: 10
"مراد" شیفته محبوبه میشود و قصد ازدواج با او را میکند. والدین دختر اصرار دارند که پیش از دختر مورد علاقهی مراد خواهرهای بزرگتر او را همسر دهند و بدین ترتیب مراد وارد یک سلسله ماجرا میشود و پس از درگیریهایی غالباٌ خندهآور سرانجام محبوبه را به دست میآورد.
کارگردان: داریوش مهرجویی
رای کاربر: 10
پسر جوانی همراه با پدر پیر و بیمارش از خیابانهای حاشیه شهر به راه میافتند و به بیمارستانی میرسند. مقابل در بیمارستان با آقای سامری برخورد میکنند. پدر از او صدقه میخواهد. سامری به آنها میگوید که اگر میخواهند به راحتی پولدار شوند فردا صبح ساعت شش سر چهار منتظر او باشند. صبح روز بعد پدر و پسر ...