به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: David F. Sandberg
رای کاربر: 10
یک مرد عروسکساز و همسرش هفت سال پس از مرگ فرزند خردسالشان ، به یک کشیش و چند نفر از یک یتیمخانه توقیفی پناه میدهند. اما…
کارگردان: کمال تبریزی
رای کاربر: 10
فرهاد که در جنگ مجروح شده و موقتاً بیناییاش را از دست داده، به بیمارستانی صحرایی منتقل میشود که در آن پرستاری به نام شیدا از مشاهدهی مقاومت فرهاد در تحمل درد شگفتزده میشود و به تدریج میفهمد که میتواند با تلاوت قرآن، التیام بخش او باشد. مراقبت شیدا از فرهاد به مرور پیوندی عاطفی بین آن ها ایجاد...
کارگردان: سامان مقدم
رای کاربر: 10
داستان با ازدواج «رویا» و «ارژنگ صنوبر» آغاز میشود و در مسیر زندگی مشترکشان ماجراهایی برای آنها به وقوع میپیوندد...
کارگردان: علی احمدزاده
رای کاربر: 10
دو دوست از یک مهمانی شبانه قصد بازگشت به خانه با ماشین خود را دارند. در مسیر راه با افراد و حوادثی روبرو میشوند که در فیلم در دو بخش "واقعی" و "فرا واقعی" به نمایش گذاشته میشوند...
کارگردان: واروژ کریممسیحی
رای کاربر: 10
پدر سیاوش روزبهان بر اثر حادثه ای مرده و عموی او مقدرات ثروت خود و برادر را به دست گرفته است...
کارگردان: محمدحسین لطیفی
رای کاربر: 10
دو دوست به نامهای شیرین و رویا که در همسایگی یکدیگر زندگی میکنند و در شهری در نزدیکی تهران برای دانشگاه قبول شدهاند و بعد از نقل مکان به آنجا و استقرار در خوابگاه قدیمی شهر که روبه روی خرابهای قرار دارد متوجه اتفاقات ناگوار آنجا و گم شدن عروس ها در روز عروسیشان می شوند و ..
کارگردان: پرویز شهبازی
رای کاربر: 10
نازنین دانشجوی شهرستانی ترم یک مجبور است در تهران به دنبال خانه بگردد. او مجبور می شود با دختری به نام سحر همخانه شود. سحر در یک فروشگاه کار می کند اما این هم نشینی اتفاقاتی را رقم می زند...
کارگردان: مازیار میری
رای کاربر: 10
مریم و رضا با آدمهای دیگر فرق دارند، آن هم نه یک فرق ساده، بلکه بسیار بزرگ و آنها باید تلاش کنند تا به دیگران ثابت کنند این تفاوت بزرگ را با معجزه عشق حل کردهاند.
کارگردان: نرگس آبیار
رای کاربر: 10
پسری جوان به جبهه رفته است. مادر او مش الفت در نبود پسرش روزهای تلخی را میگذراند و منتظر است او روزی از جبهه بازگردد. او نمیداند پسرش اسیر شده یا در جنگ کشته شده است...
کارگردان: مسعود دهنمکی
رای کاربر: 10
مجید از اراذل جنوب تهران عاشق دختر پیرمرد عارفی به نام میرزا میشود. میرزا شرط ازدواج مجید و دخترش را سر به راه شدن او میداند. مجید تصمیم میگیرد برای اثبات سر به راه شدن خود به جبهه برود که بقیه دوستانش نیز همراه او میشوند. برای حضور آنها در جبهه، مخالفتهایی وجود دارد اما باضمانت میرزا و یکی دیگ...