به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: فرخ انصاریبصیر
رای کاربر: 3
در سال های نخست انقلاب فرازمی با سوء استفاده از دارایی همسرش به آمریکا می رود و پس از مدتی با تمام شدن پول ها اقدام به سرقت بانک می کند و به ایران باز می گردد اما در می یابد که همسر سابقش با جوانی قرار ازدواج گذاشته است....
کارگردان: مرضیه برومند
رای کاربر: 3
در شبی بارانی گنجشک، الاغ، سگ، گربه، روباه و... به خانة پیرزنی تنها پناه می برند. پیرزن از آن ها پذیرایی می کند. روباه مکار چشم طمع به خروس پیرزن، که تنها همدم او است، دارد. پیرزن که از قصد روباه آگاه شده است او را در قفس زندانی می کند. صبح روز بعد همة حیوان ها از پیرزن خواهش می کنند که آن ها را برا...
کارگردان: علی شاهحاتمی
رای کاربر: 3
در بحبوحه روزهای به اوج رسیدن انقلاب با کشتار دسته جمعی مردم در تظاهرات، سازمان ساواک مخفیانه تعداد زیادی از اجساد شهدای تظاهرات را برای دفن شبانه به خارج از شهر می فرستد. راننده لودر که گودال برای دفن اجساد حفرکرده، با دیدن پیکرهای خونین و مطلع شدن از اینکه آن ها شهدای انقلاب هستند، زیر بار دفن دست...
کارگردان: محسن مخملباف
رای کاربر: 3
حاجی که در جبهه دچار موج انفجار شده از آسایشگاه روانی مرخص می شود تا در محیطی آرام سلامت خود را بازیابد. نامزد او، مهری، دختر تاجر ثروتمندی شده است. شعبان پدر دختر با ازدواج آن دو مخالف است. حاجی با تعارض با ناگواری های محیط اطرافش دچار حمله های شدید عصبی می شود. او در یکی از روزنامه ها به عنوان عکا...
کارگردان: کمال تبریزی
رای کاربر: 3
محسن محامدی، مسئول فرهنگی یک ادارة دولتی پس از شش سال جدایی از دوستش « حسن سلطانی » در پی او به جبهه می رود. جدایی چند ساله، بین آن دو شکاف فرهنگی به وجود آورده است اما در جبهه روحیه ی محامدی تغییر می کند. در یک عملیات گشت و شناسایی همرزمان او از پا در می آیند و محامدی اطلاعات به دست آمده را به فرم...
کارگردان: ابوالحسن داوودی
رای کاربر: 3
«مریم مستوفی» و همسرش (استاد رشتهی حقوق در دانشگاه) زندگی آرامی را میگذرانند. او که فرزندی ندارد، از سردردی مزمن رنج میبرد. پس از مدتی در مییابد که سرنوشتی محتوم را پیش رو دارد. مریم در ورطهی ناامیدی مطلق و در برابر وضعیت غیرقابل تحملّی که پیش رو دارد، راههای تازهای را برای معنا بخشیدن به زند...
کارگردان: مسعود جعفریجوزانی
رای کاربر: 3
در گیر و دار اشغال ایران توسط متفقین، دکتر «راستان» به منظور مداوای شوهرخواهر ارتشی خود راهی ایل قشقایی میشود. او با کمک یک مرد بیابانی به نام «فردوس» و سرکردهی یک طایفه به نام «امیرهوشنگ»، به بهشت گمشده میرود و با لمس کردن قلب زمین، به بینشی عرفانی میرسد. در بازگشت به شیراز، «علی» برادر کوچکتر ...