به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: داوود فتحعلیبیگی
رای کاربر: 5
نمایش عروسی ننه غلامحسین تجربه ای است در زمینه هنرهای سنتی مثل سیاه بازی و روحوضی. این نمایش حکایت کسانی است که به طمع مادیات و کسب نفع دنیوی برای انجام هرکاری حاضرند؛ حتی ازدواج اجباری دخترشان با هر کسی! اما شخصیت این نمایش...
کارگردان: رخشان بنیاعتماد
رای کاربر: 5
«عادل» از نوجوانی به همراه «آفاق» از طریق سرقتهای کوچک زندگی میکند و با ورود «نرگس» ارتباط در حال گسستن آندو سستتر میشود. تا اینکه...
کارگردان: بهرام بیضایی
رای کاربر: 5
خانهای را برای عروسی آماده میکنند. خبر میرسد که چند تن از بستگان عروس در حادثهای کشته شدهاند. پس از مدتی تردید در پذیرش خبر، سرانجام فاجعه تأیید میشود. آیین سوگواری برپا میشود، بی آنکه کسی به سرنوشت زوج جوان بیاندیشد...
کارگردان: علی سجادی حسینی
رای کاربر: 5
پسران آقای «پاکنهاد» مؤسس مدرسهی ناشنوایان، به بهانهی اینکه پدر به خارج از کشور رفته، قصد دارند ساختمان قدیمی مدرسه را خراب کرده و به جای آن پاساژ بنا کنند. نوهی پیشکار آقای «پاکنهاد»، بر حسب تصادف در مییابد که او بر خلاف گفتهی پسرانش در جایی نگهداری میشود که به نظر میرسد «مدرسهی پیرمردها»...
کارگردان: سیروس مقدم
رای کاربر: 5
کارمندی جهت حل مشکلات مالی خود، به فکر سرقت از صندوق ادارهاش میافتد که پس از بهبود وضع مالیاش، آن را به صندوق برگرداند. در شب حادثه، او شاهد قتلی در پنجرهی روبرویی میشود. حوادث به گونهای پیش میرود که تنها شهادت او میتواند واقعیت را مشخص کند؛ اما وی به دلیل مشکلی که دارد قادر به معرفی خود نیس...
رای کاربر: 5
در اواخر دورهی قاجار «ماژور دادخان» فرماندهی قزاق، خسته از ظلم دوران، چون یک تبعیدی، در راهدارخانهای پرتافتاده، مشغول خدمت است. «ماژور» برای دستگیری «ماشاءالله»، یاغی منطقه، دامی پهن میکند و پس از دستگیری او با طعمه قراردادن ایلیاتی بیگناهی که زندانی اوست، «ماشاءالله» را روانهی قرقخانه میک...
کارگردان: جمال شورجه
رای کاربر: 5
داستان فیلم، ماجرای عملیات متهورانهی فتح یک، طی سال 1365 است که توسط رزمندگان اسلام از طریق قرارگاه رمضان از مرز سردشت و بانه در مسافتی بیش از 170 کیلومتر پیشروی در خاک عراق، با هدف انهدام تأسیسات اقتصادی و نفتی شهر کرکوک صورت گرفت.
کارگردان: یدالله صمدی
رای کاربر: 5
«خسرو» و «علیرضا» در یکی از محلات تهران زندگی مجردی سادهای دارند. روزی کالسکهی یک بچهی یکساله به نام «پریسا» که در سرازیری پارک رها شده، پس از طی چند خیابان و کوچه در مقابل خانهی «خسرو» و «علیرضا» متوقف میشود. آنها به تصور اینکه بچه سر راهی است، چند روزی از او نگهداری میکنند. تا اینکه «مهری» ...