به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: نادر طریقت
رای کاربر: 4
بچه هایی که پدر و مادرشان نمیتوانند به علت فقر به سینما ببردنشان خودشان دست به کار می شوند...
کارگردان: نادر طریقت
رای کاربر: 5
داستان یک سیب سرخ که از صاحب اصلیش جا می ماند و سعی می کند خودش را به او برساند...
کارگردان: مصطفی آلاحمد
رای کاربر: 6
این فیلم کوتاه از خلال دوران جنگ به شکلی سمبلیک به زندگی یه زوج تازه ازدواج کرده میپردازد...
کارگردان: رضا ناموری فرید
رای کاربر: 4
در بهبوهه جنگ راننده آمبولانسی سعی می کند از میان بمباران خودش را به مقصد برساند...
کارگردان: بهروز افخمی
رای کاربر: 6
مهندس خاکپور مدیر عامل شرکت در پی بررسی ضرر و زیان کارخانه به تهران عزیمت می کند. او طی سانحه تصادف در جاده مصدوم و به بیمارستان منتقل می شود. محمود بصیرت معاون و دوست قدیمی خاکپور با شنیدن خبر تصادف به تهران مراجعه کرده و خاکپور را در تهران ملاقات می کند. او در پی مداوای خاکپور با پرستاری به نام سی...
کارگردان: مجید مجیدی
رای کاربر: 7
محمد رمضانی فرزند نابینای هاشم که در مدرسه نابینایان تحصیل میکند برای گذراندن تعطیلات به خانه بازمیگردد. هاشم که پس از مرگ همسر خود با مادرش زندگی میکند، تصمیم به ازدواج مجدد میگیرد. او به همین منظور محمد را به کارگاه نجاری میفرستد. مادر هاشم که به نشان اعتراض در مقابل این اقدام خانه را ترک کرد...
کارگردان: داوود توحیدپرست
رای کاربر: 4
فرید معصومی در پی عزیمت خود به جبهه جنگ، شیمیایی شده و به اسارت دشمن در میآید. پروانه همسر فرید بدنبال سالها انتظار و بیخبری از وضعیت فرید و به گمان شهادت او تصمیم به ازدواج میگیرد. فرید پس از آزادی به سراغ پروانه رفته و پروانه با دیدن فرید دچار سکته قلبی میشود. فرید نیز در پی شنیدن خبر بیماری پ...
کارگردان: احمد حسنیمقدم
رای کاربر: 4
محبوبه در حسرت خاطرات از دست رفته کودکیاش، دچار مشکلات روانی شده است....
کارگردان: علی حاتمی
رای کاربر: 4
به هنگام پادشاهی احمد شاه قاجار، ابوالفتح میرزای صحاف که به همراه همسر و فرزندش اصلان از تبریز به تهران آمده و عضو انجمن مجازات است، با جذب رضا، تفنگچی معیر الدوله، نقشهای برای ترور شخصیتهایی را که از دیدگاه انجمن خائن به میهن هستند میکشند. ابوالفتح همسر و فرزندش را راهی ولایت میکند و به دستور ا...
کارگردان: محسن مخملباف
رای کاربر: 6
پیرمردی، دری چوبی و کهنه را که تنها باقیمانده اموالش است، به دوش میکشد و در بیابان به همراه دخترش و یک بز به راه می افتد. پستچی سر میرسد و برای او نامهای میآورد که...