به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: رسول صدرعاملی
رای کاربر: 2
مهدی نوجوان دوازده ساله ای است که فاصله بین خانه و مدرسه را با عدم مقررات عابر پیاده و همه قوانین راهنمایی و رانندگی طی می کند او در خانه و مدرسه تحت فشار یک سری نظم های تحمیلی است و مجبور است بسیاری از بایدها و نبایدهای پدر و مادر و اولیای مدرسه را بپذیرد، اما در فاصله خانه تا مدرسه هیچ کس نیست تا ...
کارگردان: ناصر مهدیپور
رای کاربر: 2
بهرام، که یک مبارز سیاسی تحصیل کرده خارج از کشور است و در فنون رزمی هم مهارت دارد، توسط پدر همسرش شیرین، که یک تیمسار است، مورد تعقیب قرار می گیرد. تیمسار از این که یکی از آشنایانش مبارزی علیه رژیم شاهنشاهی از کار درآمده، ناراحت است و...
کارگردان: جهانگیر جهانگیری
رای کاربر: 2
«حاج حیدر» به دست شخصی به قتل میرسد. ابتدا این جنایت خودکشی اعلام میشود. پسرش که در رشتهی حقوق تحصیل میکند، پرده از این ماجرا برمیدارد و با کمک بازپرس به جستجوی قاتل برمیآید. در این جستجو اتفاقی میافتد که...
کارگردان: علی قویتن
رای کاربر: 2
«اکبر طوفان» که خانوادهاش را در جریان جنگ تحمیلی از دست داده، بعد از مدتها گوشهگیری و افسردگی سرانجام خود را بازمییابد و ایامش را به کار (رانندهی تریلی است) و شرکت در مسابقات و حضور در پرورشگاه، بین کودکان بیسرپرست میگذراند. تا اینکه «پرویز» خبرچینی که با شهادت «اکبر» محکوم شده، از زندان آزاد...
کارگردان: بهروز افخمی
رای کاربر: 2
یکی از گروهکهای سلطنتطلب در پاریس طرحی برای براندازی در دست اجرا دارد و از حمایت بعضی از صاحبان قدرت در آمریکا برخوردار است. مرحلهی اول این طرح واردکردن تدریجی قطعات یک بمب اتمی کوچک است. مرحلهی دیگر جاسازی آن در داخل یک چمدان است تا یک هفته قبل از بازدید نمایندگان آژانس بینالمللی انرژی هستهای...
کارگردان: مسعود جعفریجوزانی
رای کاربر: 2
«سحربانو» یک دختر ایلیاتی است. او تصمیم گرفتهاست به خاطر شهادت برادرانش در جنگ تحمیلی هفت سال سیاهپوش باشد. مردم ایل که نگران «سحربانو» هستند، در مراسم سنتی «سیاه بردارون» با آوردن هدایایی از او میخواهند که لباس سیاه را از تن به در آورد، تا خواستگارانش بتوانند پا پیش بگذارند. برخلاف میل «سحربانو»...
کارگردان: ابوالحسن داوودی
رای کاربر: 2
«کمال و «جمال» دو برادر دوقلو هستند کاملا شبیه به هم، اما با دو نوع روحیه و اخلاق. یک شب «جمال» که بهیار بیمارستان است پیکر مدهوش پیرمردی را در خیابان مییابد. او پیرمرد را به بیمارستان میرساند و از مرگ نجات میدهد. برادر پیرمرد به همراه وکیلش که مردی دغلکار است چشم به مایملک و خانهی قدیمی و بزرگ...