به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: مسعود دهنمکی
رای کاربر: 5
"به خودتان تکان بدهید تا خدا تکانتان نداده!" این جمله ای است که حاجی یوسف، پیرمرد زاهد شهر با دیدن آسیب های اجتماعی به مردم و مسئولین گوشزد می کند اما برخی او را جدی نمی گیرند و برخی نیز با شایعه وقوع زلزله و عذاب دستمایه شروع داستان را فراهم می کنند...
کارگردان: منوچهر هادی
رای کاربر: 5
ناصر و خانوادهاش به سفری سیاحتی به برزیل دعوت میشوند. آنجل، دختری برزیلی، او را با نامزد سابق خود اشتباه میگیرد و…
کارگردان: کمال تبریزی
رای کاربر: 5
تردید، شک و سر انجام خیانت، زندگی عاشقانه مهران و مینا را به مسیر تازهای میکشاند...
کارگردان: مهران مدیری
رای کاربر: 5
پزشک متخصصی به نام "هومن صحرایی" در یک رشتهی خاص مربوط به خون موسوم به «پلاستوریز سلولهای بینابینی» متخصص است و این در حالی است که در کشور کمتر به این رشته پرداخته میشود و در بیمارستان محل کار خود هم هیچ مراجعه کنندهای ندارد. او به دلیل تعهدی که دارد، نمیتواند بیکاری را تحمل کند و در حین سرکشی ...
کارگردان: سروش صحت
رای کاربر: 5
این مجموعه داستان دو خانواده مظاهری و سعادتی را بیان میکند. خانواده مظاهری شامل هوشنگ پدر خانواده، زهره مادر خانواده و کارمند بانک، سارا دختر بزرگ که در آزمون تخصص پزشکی مردود شده، و سعید پسر بیکار خانواده است. خانواده سعادتی شامل عطا پدر که با هوشنگ در این داستان مشکلاتی دارد، و شیرین مادر، و ع...
کارگردان: سید جمال سید حاتمی
رای کاربر: 5
دخترک تازه به انگشتانش لاک زده بود که روزگار صورتش را نقاشی کرد...
کارگردان: پرویز شهبازی
رای کاربر: 5
داستان دختر و پسری است که در تهران گردیهای خود با مردی برخورد میکنند که مشکلی دارد. آنها سعی میکنند راهحلی برای این مشکل پیدا کنند...
کارگردان: مجید توکلی
رای کاربر: 5
داستان دختر و پسر جوانی را روایت میکند که با رویای پولدار شدن، خود را در شخصیتهای مختلف اجتماعی جا میزنند و از این طریق میخواهند به خواستههای خود برسند. آنها به طور اتفاقی به عنوان خریدار به ساختمانی مراجعه میکنند، ولی در ادامه با حقایقی رو به رو میشوند که...
کارگردان: هاتف علیمردانی
رای کاربر: 5
بین دو خانواده طبقه متوسط شهری اختلافی رخ میدهد که برای رفع اختلافها با نظرهای مختلفی مواجه هستند...
کارگردان: سید داود میرباقری
رای کاربر: 5
نیر دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار میگذارد و به قهوهخانهای پناه میبرد که پاتوق عدهای از لات و لوتهای شهر است. صاحب قهوهخانه شخصی است به نام قنبر دیزلی ملقب به «دندون طلا» که...