به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: مهرداد فرید
رای کاربر: 7
احسان روزنامه نگاری است که به خاطر گزارشهای جنجالی اش درباره دعا نویسی و رمالی دچار دردسرهای عجیب و غریبی می شود. دختر همسایه که به شغل روزنامه نگاری علاقه مند است ، در این دردسرها با احسان همراه می شود ، تا اینکه …
کارگردان: علیاکبر ثقفی
رای کاربر: 7
داستان دختری است که قرار است به سفری برود اما به علت گرفتاری خانواده، مسیر دیگری در پیش میگیرد...
کارگردان: همایون اسعدیان
رای کاربر: 7
حامد باید برای عمل قلب خواهرش دست به یک انتخاب بزند، انتخابی که در آینده مسیرهای متفاوتی را پیش روی او قرار داده است.
کارگردان: مانی حقیقی
رای کاربر: 7
دوم بهمن ماه ١٣٤٣: یک شورلت ایمپالای نارنجی رنگ از قبرستانی باستانی میگذرد و به سمت کشتیِ به خاک نشستهای میراند. داخل کشتی یک زندانی تبعیدی حلق آویز شده که روی دیوارهای کشتی خاطرات روزانهاش را نوشته بوده است. آیا این نوشتهها به کارآگاه بابک حفیظی کمک خواهند کرد تا بفهمد چرا سالها است هیچکس مرد...
کارگردان: سعید روستایی
رای کاربر: 7
خانوادهای در تدارک مراسم عروسی دختر خانواده، سمیه، هستند؛ اما اتفاقاتی روابط خواهران و برادران را سرد میکند که درنهایت باعث ماجراهایی میشود...
کارگردان: مسعود کیمیایی
رای کاربر: 7
ماجرای قهرمانیها و مردانگی و صداقت "داش آکل" را همهی مرد شیراز میدانند.یک حاجی شیرازی که زمانی با او همسفر بوده و فضایل نیک داش آکل را میدانسته قبل از مرگش وصیت میکند که داش آکل به کارهای زندگی و املاک او رسیدگی کند.داش آکل در برخورد با خانوادهی حاجی دختر او را میبیند و به او دل می بندد، حال ...
کارگردان: کمال تبریزی
رای کاربر: 7
آقای کمالی که مردی به ظاهر متدین است، بعد از مرگ همسرش، او را در یک قبر دو طبقه دفن میکند. سپس برای تقویت روحیه به سفر میرود اما پس از بازگشت میفهمد که فروشندهٔ قبر کلاهبردار بوده طبقهٔ دیگر را که متعلق به آقای کمالی بوده است به دیگری فروخته و حالا مردی غریبه به جای او درون قبر در کنار همسرش دفن...
کارگردان: نرگس آبیار
رای کاربر: 7
پسری جوان به جبهه رفته است. مادر او مش الفت در نبود پسرش روزهای تلخی را میگذراند و منتظر است او روزی از جبهه بازگردد. او نمیداند پسرش اسیر شده یا در جنگ کشته شده است...
کارگردان: کاظم راستگفتار
رای کاربر: 7
چند روز مانده به عید نوروز خانم مسافرکشی به نام گوهر پیرمردی خوش برخورد به نام بهرامی را که کیفی سیاه همراهش است سوار میکند. در ادامه، آدمهای دیگری هم سوار تاکسی میشوند: مردی میانسال به نام جوادی که برای شب عید خرید کرده، مرد میانسال دیگری با ظاهر شیک به نام داریوش و جوانی دانشجو به نام میثم. بحث...