به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: فرهاد مهرانفر
رای کاربر: 2
«هاشم حاکمزاده» مأموریت دارد تا فیلمهای فرهنگی را در روستاهای دورافتاده نمایش بدهد. او در یکی از این سفرهایش، «رضا» پسرش را نیز با خود به همراه میبرد. «رضا» طی حوادثی که در این سفر برایش پیش میآید با جنبههای دیگری از زندگی، شخصیت پدر و ابزار کارش، یعنی سینما آشنا میشود...
کارگردان: یدالله صمدی
رای کاربر: 2
دکتر «اشکوری» معتقد است که میتواند بیماران روانی را با روشهای اختصاصی خود (رفتاردرمانی، خندهدرمانی، تئاتردرمانی) معالجه کند. او برای اثبات نظر خود، جمعی از بیماران یک آسایشگاه روانی را انتخاب و کار خود را آغاز میکند. دکتر «قناعت» رئیس بیمارستان و «ذوالفقاری» معاون وی با تز دکتر «اشکوری» مخالف هس...
کارگردان: پرویز شهبازی
رای کاربر: 2
«رضا» نوجوان اهوازی برای گذراندن تعطیلات نوروزی و دیدار از اقوامش راهی تهران میشود. او در قطار با پیرزنی آشنا میشود که برای سفر به آلمان و دیدار از فرزندش عازم تهران است. در تهران پیرزن به خاطر ناراحتی قلبی نمیتواند به آلمان پرواز کند و «رضا» او را در بیمارستان بستری میکند...
کارگردان: کریم آتشی
رای کاربر: 2
شرکتی تحت پوشش فعالیتهای تجاری اقدام به جاسوسی در زمینهی مسائل نظامی، سیاسی و اقتصادی میکند. اطلاعات به دست آمده در دیسکتهای کامپوتری ضبط شده است و در اختیار یه زن قرار دارد. شرکت برای به دست آوردن دیسکتها، این زن را تهدید به قتل میکند. در همین هنگام نیروهای اطلاعاتی هم وارد عمل میشوند...
کارگردان: ناصر مهدیپور
رای کاربر: 2
«فرهاد» جوانی است ورزشکار که با تمرینات سخت خود را برای انجام یک مسابقه در خارج از کشور آماده میکند. قرار است پس از بازگشت از مسابقات با نامزد خود «مینا» ازدواج کند. پدر «مینا» درصدد احداث یک مجتمع ساختمانی است و از «فرهاد» میخواهد که او را در ساختن این مجتمع ساختمانی یای کند و به زندگی خود سر و س...
کارگردان: حمیدرضا محسنی
رای کاربر: 2
«ابراهیم اکبری» تلاش میکند تا جای خالی پدر را در خانواده پر کند، اما از عدم اعتماد به نفس رنج میبرد. «رضا» دوستش، بر نگرانیهای او دامن میزند. «اکبری» در یک کارگاه مجسمهسازی کار میکند. «بهزاد» صاحب کارخانه به کارهای خلاف هم دست میزند. «ابراهیم حسینی» نوجوانی است جنگزده، جانباز و از خانواده...
کارگردان: رحمان رضایی
رای کاربر: 2
«اوستا عباس» کاسب محل قرار است ازدواج کند، اما شرایطی که پدر عروس گذاشته است برای او مشکلاتی را پیش میآورد. «اوستا عباس» به ناچار دست به دامان اقوام و خویشان میشود. سرانجام با «تقی» که توسط یکی از آشنایان معرفی شده، آشنا میشود. قرار است این شخص مشکل او را حل کند، اما مشکل پیچیدهتر میشود...