به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: سعید سهیلی
رای کاربر: 6
«منصور» که یک فرمانده است به اسارت دشمن درمیآید. او موجی است و چیزی از گذشتهی خود به یاد نمیآورد. قتلی در میان اسرا اتفاق میافتد. اسرا به «منصور» مضنون هستند، اما او توان دفاع از خویش را ندارد. یکی از اسرا تصمیم به قتل او میگیرد و همسرش که به اسارت درآمده است یکتنه به دفاع از او برمیخیزد.
کارگردان: داریوش مهرجویی
رای کاربر: 6
«لیلا» در آغاز ازدواجی سرشار از عشق متوجه میشود که هرگز صاحب فرزندی نخواهد شد. همسرش «رضا» به این قضیه اهمیتی نمیدهد و اعتقاد دارد زندگی آنها بدون بچه هم زیباست. مادر «رضا» که زنی خودرأی است و چهار دختر و تنها همین یک پسر را دارد، «لیلا» را وادار میکند تا به ازدواج مجدد «رضا» تن در دهد. «لیلا» د...
کارگردان: رفیع پیتز
رای کاربر: 6
قرار است با ازدواج «کرامت» و «مهربانو» اختلافات قدیمی دو طایفه به فراموشی سپرده شود. اما در پی لجاجتهای آندو، اختلافات شخصی جای کینه و دشمنی طایفهای را میگیرد و ماجراهای دیگر را پیش میآورد...
کارگردان: تورج منصوری
رای کاربر: 6
«رضا» پس از عملیات شناسایی، اسیر دشمن میشود و تحت شکنجه قرار میگیرد. سپس او را به زندانی میفرستند که جمعی کرد ناراضی در آنجا نگهداری میشوند. در این زندان، زندانیان را تحت آزمایش میکروبی قرار میدهند. «رسول» که یک پزشک کرد و همسلول «رضا» است، او را معالجه میکند. آندو در شرایط خاصی موفق به فرار...
کارگردان: مسعود کیمیایی
رای کاربر: 6
«کیومرث» (سلطان) که نامش در شناسنامه «رضا» است دختری را که مدتها عاشقش بود، به زنی میگیرد. بمب، خانه و همسرش را که حامله است به نیستی میبرد. «رضا» در اتاقی در شهری بیسکنا که روزگاری میدان ترهبار تهران بوده، با رفیقی به نام «ناصر» زندگی میکند. «عادل» پسر رفیقی است که نارنجک دستیهای خوب میساخت...
کارگردان: سیامک اطلسی
رای کاربر: 6
«محسن» و «آهی» مرد و زنی میانسال هستند که ازدواج آنها سالها به تأخیر افتاده است. آنها سرانجام تصمیم میگیرند و با یکدیگر ازدواج میکنند و با استفاده از مرخصی اداری عازم شمال کشور میشوند؛ بیخبر از اینکه ساک محتوی دوازده میلیون تومان پول در باربند اتومبیلشان گذاشته شده است. این ساک را چهار سارق م...
کارگردان: مجید مجیدی
رای کاربر: 6
پسرکی به نام علی کفشهای خواهرش را گم میکند. از آنجایی که زهرا کفش دیگری ندارد و پدر هم توانایی مالی خرید کفش نو را ندارد، قرار میگذارند که صبحها زهرا کتانی علی را بپوشد و ظهر علی با کتانی به مدرسه برود. با وجود تلاشی که زهرا برای بهموقع رساندن کفشها میکند، اما علی هر روز دیر به مدرسه میرسد ت...