به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: حمید خیرالدین
رای کاربر: 1
نویسندهای داستانی دربارهی یک روستا و مردمانش مینویسد و به چاپ میدهد. او در این داستان از اسامی واقعی افراد نام میبرد و طی آن به زنی از اهالی روستا نسبتهایی میدهد که بازتاب آن در میان اهالی روستا موجب سرشکستگی پسر آن زن میشود. پسر برای از بین بردن لکهی ننگ دست به کار میشود و به فکر انتقامجو...
کارگردان: علی عبدالعلیزاده
رای کاربر: 1
«مجید» جوانی است رزمیکار که به همراه دوستش «پوریا» در باشگاه «همتی»، پدر «پوریا» ورزش میکند. این دو جوان در آستانهی ورود به تیم ملی تکواندوی کشور هستند. «مجید» به خاطر آرزوهای از دست رفتهاش و کسب موفقیتهای بیشتر با مردی به نام «مازیار» آشنا شده و در کارگاه ریختهگری او مشغول به کار میشود. آشن...
کارگردان: حسن کاربخش
رای کاربر: 1
«ماری» دختر جوان فرانسوی و عضو صلیب سرخ است. او هنگام کمک به مصدومین بمباران جنوب لبنان اسیر سربازان لحدی میشود. انها قصد دارند او را به سوی اسرائیل ببرند اما با گروهی از مقاومت درگیر میشوند و شکست میخورند. گروه مقاومت هنگام انتقال پیکر نیمهجان «ماری» به لبنان در مسیری قرار میگیرند که در تصرف ...
کارگردان: جلال مهربان
رای کاربر: 1
«احمد» جوانی است ماهیگیر که به اتهام قتل معاون شیلات مورد تعقیب قرار میگیرد. او زادگاهش را ترک و به تهران فرار میکند. در تهران، او ناخواسته گرفتار یک باند قاچاق مواد مخدر شده و زندانی میشود. «احمد» هنگام انتقال به زندان ساری از دست مأمورین میگریزد و شهر به شهر به جستجوی ردّپایی از قاتل میپردازد...
کارگردان: سیامک شایقی
رای کاربر: 1
«منوچهر شایان» مدیرعامل یک آموزشگاه هنری است. او که چند سال پیش همسرش را از دست داده است، قصد ازدواج دارد اما فکر میکند قبلاً باید «کمند» دختر نوزده سالهاش را شوهر دهد. «کمند» راضی به ازدواج نیست، چون میبیند در صورت ازدواج کسی نیست از خواهر کوچکش که از ناحیهی پا معلول است، مواظبت کند. از طرفی «ک...
کارگردان: همایون اسعدیان
رای کاربر: 1
«اکبر» و «حمید» در یک عکاسخانه کار میکنند. پس از درگذشت صاحب عکاسی، دخترش قصد دارد مغازه را بفروشد و به «اکبر» و «حمید» که طالب خرید آنجا هستند، شش ماه مهلت میدهد تا پول خرید آن را فراهم کنند. آندو تصمیم میگیرند در این مدت به عنوان کارگر به ژاپن بروند و در آنجا کار کنند تا پول خرید عکاسخانه را ب...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 1
پلاک «یوسف» از شکم یک کوسه در آبهای جنوب پیدا میشود. همه معتقدند که او شهید شده است. «دایی غفور» که رانندهی تاکسی فرودگاه است، برخلاف دیگران معتقد است که پسرش «یوسف» روزی بازخواهد گشت. زندگی او و دختری به نام «شیرین» که از قبل برای جستجوی برادرش به ایران آمده است، در یک نقطه به هم میرسد. آنها ب...