ساناز رمضانی: «تگزاس» را بیش از هر چیزی توهینآمیز میکند، وقاحت فیلم در نشان دادن این است که اصلاً حرفی برای گفتن ندارد. از تیتراژ ابتدایی فیلم و موسیقی که بیننده سرخورده و خسته را در سینما سرحال میآورد اما عین توهین به ذات موسیقی است تا پایان فیلم و راهی که برای ساخت قسمت دوم فیلم شکلگرفته است، نشان میدهد.
ساناز رمضانی: درنهایت، «لاتاری» با سکانسی از خشونت عریان و وحشتآور تمام میشود. سکانسی که مهدویان ادعا میکند که از این هم خشنتر بوده و برای اکران عمومی اصلاحشده است، اما خودش آن را ترجیح میداده است. سکانسی که تماشاگران را وادار به دست و سوت زدن میکند و آنها را از جایشان بلند میکند.
ساناز رمضانی: اگر رضا مقصودی را نمیشناسید همین بس که بدانید فیلمنامه کمدیهای محشری چون «لیلی با من است» و «همیشه پای یک زن در میان است»، به قلم اوست. البته مقصودی که بهجرئت میتوان ادعا کرد بهترین فیلمنامههایش را در کنار کمال تبریزی نوشته است
ساناز رمضانی: اصلاً چه ایرادی دارد یکبار انیمیشنی بسازیم که فقط حکم زنگ تفریحی برای کودک دارد و با بهکارگیری المانهای کسب رضایت مخاطب کودک مثل استفاده از رقص و آواز، رنگهای شاد و جذاب و داستانی صرفاً سرگرمکننده، کودک را باقابلیتهای سینمای انیمیشن آشنا کنیم و بهجای تحمیل ایدئولوژی و اسطورههای کهن و ناب سرزمینمان فقط با کودک ارتباط برقرار کنیم؟
ساناز رمضانی: «خرگیوش» از آن دسته فیلمهایی است که میتوان ساعتها راجع به آن بحث کرد، سکانس به سکانسش را موشکافی کرد و اجزای غیر مرتبطش را به هم پیوند زد. متأسفانه «خرگیوش» از همان ابتدا فیلم مظلومی بود.
ساناز رمضانی: دومین قسمت از مجموعه «گلشیفته» به کارگردانی بهروز شعیبی، دو روز بعد از ششمین قسمت «شهرزاد» پخش شد و این در حالی بود که بعد از همه غم و مصیبتهایی که در این قسمت از «شهرزاد» دیدیم بهشدت به مجموعه «گلشیفته» نیاز داشتیم تا حداقل کمی حال و هوایمان را عوض کند.
ساناز رمضانی: در این روزهایی که بازار مجموعههای نمایش خانگی داغ است، چه چیزی بهتر از یک مجموعه کمدی خوشساخت از یک فیلمساز جوان و خوشقریحه، آنهم در روزهای نزدیک به سال نو؟ درست حدس زدید، راجع به «گلشیفته»، ساخته بهروز شعیبی که بهتازگی پخش آن آغازشده است صحبت میکنیم.
ساناز رمضانی: را میسازد. نیازی هم نمیبیند که زیادهگویی کند، مرد عمل است. این موجز بودن در روایت جلیلوند هم جاری است. او داستانش را با ترسیم همه جزئیات بدبختیهای شخصیتهایش بیجهت کش نمیدهد. بهجای نمایش گریه و آه و ناله، قهرمانی را نشان میدهد که از پدر پیرش مراقبت میکند. قهرمان جلیلوند مثل نادر «جدایی نادر از سیمین» پرمدعا نیست، ساکت است و کارش را انجام میدهد. «بدون تاریخ، بدون امضا» پزشکی را نشان میدهد که به سوگندش وفادار است، اما ورای همه اینها یک انسان است. پزشکی که نهتنها در سینما بلکه در زندگی واقعی هم کمکم داشت فراموش میشد.
ساناز رمضانی: به نظر میرسید، «مصادره» پا جای پای «نهنگ عنبر» بگذارد و با بازی با نوستالژی و بازسازی دهه پنجاه و شصت بخواهد از بینندهاش خنده بگیرد، اما این بعد در «مصادره» بسیار کمرنگ و ضعیف است و در مقابل تم اصلی داستان نقش چندانی ندارد.
ساناز رمضانی: «دارکوب» همانقدر که انتظار داشتیم، قصهگو و پرکشش است. سکانس ابتدایی فیلم دریچهای است به جهانی که زیر پایمان جریان دارد و از آن غافل هستیم، جهانی که شعیبی برای روایت قصهاش انتخاب کرده است.
ساناز رمضانی: «تنگه ابوقریب» بهترین فیلمی است که درباره جنگ ایران و عراق ساختهشده است، فیلمی که بهدوراز هرگونه اغراق و شعارزدگی، در کمال واقعگرایی، تصویری متأثرکننده و بهغایت جذاب ارائه میدهد.
ساناز رمضانی: نعیمی در «هایلایت» موضوع نخ نمای خیانت را با همان کلیشههای همیشگی و پرداخت شعاری که تاکنون دیدهایم به تصویر میکشد و شاید تنها وجه تمایز «هایلایت» با خیل فیلمهای شبیهش، نمایش خیانت زن به شوهر علاوه بر نمایش خیانت شوهر به همسرش است.
ساناز رمضانی: «امپراتور جهنم» هم بهواسطه حذفی که قربانیاش شده است و هم بهواسطه ساختار آشفتهاش، از یک عدم انسجام شدید در موضوع و محتوا و همچنین ساختار رنج میبرد.
ساناز رمضانی: «امیر»، اولین ساخته نیما اقلیما، گرچه فیلم مستقلی است و از امکانات «تابستان داغ» یا «ابد و یک روز» بهرهمند نیست، اما مسلماً تجربهای است که شاید چند سال قبل نه فیلمسازش جرئت ساختنش را داشت و نه کسی جدیاش میگرفت؛ اما بهجرئت میتوان ادعا کرد که «امیر» در دسته دوم فیلم اولیهایی است که معرفی کردیم.
ساناز رمضانی: «شهرزاد» علیرغم آنکه هیچ شعاری فمینیستی یدک نمیکشد، اما زنانهترین داستان این چند سال اخیر سینما و تلویزیون را به تصویر درمیآورد و شاید حتی انسانی ترین را؛ مگر بحث حقوق زنان چیزی ورای حقوق انسانی است؟
ساناز رمضانی: مسلماً «کمدی انسانی» دارای رگههای از تراژدی است اما بههیچوجه کمدی نیست. «کمدی انسانی» علیرغم همه ضعفها و کاستیهایش تلخ است و این تلخی را به بیننده منتقل میکند و هیچچیز خندهداری در این موضوع وجود ندارد.
ساناز رمضانی: «سد معبر» را فقط میتوان یک فرصت ازدسترفته خواند که بهجای واکاوی شرایط حساس کاراکترهایش، به معنای کلمه سیاه نمایی میکند و شاید همین هم باعث موفقیتش در جشنوارههای خارجی باشد وگرنه نه ازلحاظ ساخت و نه محتوا حرف جدی برای گفتن ندارد.
ساناز رمضانی: «خانه کاغذی» با پرداخت به موضوعی متفاوت و به نمایش گذاشتن قهرمانهایی از جنس جسارت، درصدد انتقال پیامی است که فقط میتوان آن را شرافت نامید، اما متأسفانه، جسارت کاراکترها در حد چند شعار فراموششدنی باقیمانده.
ساناز رمضانی: «اگزما» بهشدت از فرمی متفاوت و روایتی خاص در جهت پیشبرد داستانش استفاده میکند و همانطور که گفتیم ممکن است خیلیها نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. همه این مقدمه ازآنجهت بود که قبل از آنکه به تماشای «اگزما» بنشینید، این مورد را در نظر بگیرید.