به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: آکیرا کوروساوا
ژاپن، قرن یازدهم. یک هیزمشکن ( شیمورا )، یک راهب و یک مرد عامی، از باران به خرابه های دروازه ی راشومون پناه می برند و راهب داستان محاکمه ای را که شاهد بوده با سه روایت تعریف می کند...
کارگردان: فرانسوا تروفو
« آنتوان » ( لئو ) که از والدین ، به خصوص مادرش ( موریه ) بی توجهی می بیند ، به جای مدرسه با دوستش ، « رنه » ( اوفای ) به گردش می رود . او به دلیل دزدیدن یک ماشین تحریر به دارالتأدیب فرستاده می شود ، اما از آن جا فرار می کند ...
کارگردان: فریتس لانگ
برلين در هراس از قاتلى ( لوره ) است كه دختران كوچك را بى رحمانه مى كشد و پليس هيچ سرنخى از او ندارد...
کارگردان: اورسن ولز
همشهری کین اولین فیلم بلند اورسون ولز و بهترین فیلم تاریخ سینما یکی از آثاری است که تا مدت ها کشف نشد. اورسون ولز کارگردان فیلم در موقع ساخت این اثر در دهه بیستم زندگیش به سر میبرد. چارلز فاستر کین ثروتمند و مشهور درست پیش از مرگش کلمه رزباد را به زبان می آورد ولی کسی از علت بیان این کلمه سردرنمی آورد، خبرنگاران متعددی شروع به واکاوی زندگی کین میکنند تا از راز این کلمه باخبر شوند...
کارگردان: جوزپه تورناتوره
«سالواتوره/توتو» کودکی عاشق فیلم و سینماست. تنها تفریح او رفتن به سینما و بازی با نگاتیوهاست. این موضوع باعث شکل گیری رابطه ای عمیق بین او و آپاراتچی تنهای سینما پارادیزو، «آلفردو» می شود...
کارگردان: بیلی وایلدر
« نورما دزموند » ( سوانسن ) ستاره ى سابق فيلم هاى صامت كه در خانه ى باشكوهى در سانست بولوارد زندگى مى كند ، روزى اتفاقى با نويسنده اى جوان و سرخورده به نام « جو گيليس » ( هولدن ) آشنا مى شود و از او مى خواهد تا روى فيلمنامه اى كار كند كه شهرت از دسترفته اش را باز گرداند ...
کارگردان: Jean-Luc Godard
«میشل پوآکار» ( بلموندو )، مردی جوان، بی قید و بند و بیکار، روزی پلیسی را می کشد. سپس در پاریس با « پاتریشا فرانچینی » ( سیبرگ )، مهاجر آمریکایی آشنا می شود. میشل به پاتریشا پیشنهاد می کند که با هم به ایتالیا فرار کنند. اما...
کارگردان: Yasujirô Ozu
ززوجی پیر (ریو و هیگاشیاما) به توکیو می آیند تا از پسر پزشکشان « یامامورا » و دختری (سوگیمورا) که صاحب آرایشگاه است دیدن کنند . آنان به قدری گرفتارند که نمی توانند به پدر و مادر خود رسیدگی کنند . تنها کسی که در توکیو وقت خود را صرف رسیدگی به زوج پیر می کند ، بیوه ی پسر در جنگ کشته شده شان (هارا) است...
کارگردان: بیلی وایلدر
« والتر نف » ( مک مورای ) زخمی وارد دفتر کارش میشود و خطاب به دستگاه ضبط صدا ماجرای خود را تعریف میکند: این که چطور به عنوان مأمور بیمه به خانه ی آقای « دیتریکس » رفت و به خانم خانه، « فیلیس » ( استانویک ) دل باخت، طوری که قبول کرد در نقشه ی قتل شوهر ثروتمندش و تصاحب حق بیمه با او همدستی کند...
کارگردان: اینگمار برگمان
قرون وسطا . شوالیه ای به نام « آنتونیوس بلوک » ( فون سیدو ) ، از جنگهای صلیبی بازمی گردد و از میان سرزمینی طاعون زده می گذرد تا به خانه برسد . در میان آشفتگی های مذهبی و اخلاقی اش ، « آنتونیوس » با مرگ ( اکروت ) رو به رو می شود که می خواهد او را به دنیای مردگان ببرد.
کارگردان: استنلی کوبریک
در زمان جنگ جهانی اول ارتش فرانسه در یک حمله غیر ممکن سعی می کند تا کمی از خاک تصرف شده توسط دشمن را باز پس گیرد که با شکست مواجه می شود بنابراین ارتش برای جلوگیری از انتقادها سه سرباز را به علت عقب نشینی در هنگام حمله و سرپیچی از دستورات به پای میز محاکمه می کشاند.
کارگردان: اینگمار برگمان
الیزابت ووگلر بازیگری است که بسیار ناگهانی و درست بعد از یکی از اجراهایش تصمیم می گیرد سکوت اختیار کند تا ظاهرا مجبور نباشد در زندگی نقش بازی کند و دروغ بگوید. او بیمار نیست اما تصمیم گرفته زندگی را مطلقا حتی بدون یک کلمه سپری کند. برای همین همراه با پرستارش «آلما» به جزیره ای می روند و در ویلایی ساحلی مستقر می شوند. دو زن با هم در موقعیت هایی متفاوت برخورد می کنند و به هم نزدیک می شوند. چیزی نمی گذرد که کنش متقابل آن ها به بازی تشخیص هویت تبدیل می شود...
کارگردان: اینگمار برگمان
« پروفسور بورگ » ( شوستروم ) همراه عروسش ، « ماريانه » ( تولين ) كه در زندگى زناشويى با همسرش ( بيورنستراند ) مشكل دارد ، براى دريافت دكتراى اقتصاد ( در پنجاهمين سالگرد فارغ التحصيلى اش از دانشگاه ) به لوند مى رود .
کارگردان: آکیرا کوروساوا
سامورايى بدون ارباب و سرگردانى به نام » سانجورو « ( ميفونه ) وارد شهر كوچكى مى شود كه صحنه ى كشمكش ميان دو تاجر با نفوذ ( فوجى وارا و شيمورا ) و نوچه هاى آنان است و تمام اهالى در وحشت به سر مى برند. » سانجورو « از اين موقعيت حداكثر استفاده را مى كند: به تناوب طرف يكى از دو گروه را مى گيرد و دو تاجر را سركيسه مى كند.
کارگردان: چارلی چاپلین
در سالهاى جنگ جهانى اول در كشور تومانيا ، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلين ) بر اثر سانحه ى سقوط هواپيما حافظهاش را از دست مى دهد. او وقتى چشم باز مى كند خود را در يك آسايشگاه روانى مى يابد و پس از مدتى كه طى آن حاكميت كشور به دست ديكتاتورى به نام « هينكل » ( چاپلين ) افتاده ، از آن جا مرخص مى شود...