- منظوم
- فیلم ها
- فیلم سینمایی من سم هستم (2001)
- آثار مرتبط من سم هستم (2001)
آثار مرتبط فیلم من سم هستم | منظوم
کارگردان: تیم رابینز
داستان در مورد یک قاتل محکوم به اعدام ( شان پن ) و راهبه ای ( سوزان ساراندن ) است که با او رابطه دوستی برقرار می کند…
کارگردان: الخاندرو گونسالس اینیاریتو
مردی یک پدر و دو دختر خردسال او را در یک تصادف زیر می گیرد و موجب مرگ هر سه نفرشان میشود. در بیمارستان، قلب این پدر به بیماری که در حال مرگ است، پیوند می شود و او را نجات می دهد. بعد از این اتفاق، زندگی سه خانواده متاثر می شود. مرد با قلب پیوندی کنجکاو می شود خانواده ی فرد اهدا کننده را پیدا کند و زن بیوه نیز به دنبال گرفتن انتقام از قاتل همسر و فرزندانش است...
کارگردان: کلینت ایستوود
«جيمي مارکم» (پن)، «ديو بويل» (رابينز) و «شان ديواين» (بيکن) با هم بزرگ شده اند. يک حادثه ي تراژيک - قتل دختر نوزده ساله ي «جيمي» - آن سه دوست را دوباره گرد آورده است. «شان» که حالا کارآگاه پليس است مي کوشد تا به هر ترتيبي که شده به «جيمي» کمک کند پرده از راز قتل بردارد. اما هرچه روند تحقيقات به پيش مي رود، «ديو» بيش تر در مظان اتهام قرار مي گيرد. به خصوص که «ديو» خود در کودکي مورد آزار و اذيت قرار گرفته بوده...
کارگردان: گاس ون سنت
«میلک» در چارچوب داستانی واقعی، به زندگی «هاروی میلک» (شان پن) میپردازد. میلک در دهه ۷۰ میلادی در راهاندازی یک مغازه دوربین فروشی، فعالیتهای خود را در راه پشتیبانی از حقوق همجنسگرایان آمریکا آغاز کرد. او با تلاش زیاد و پس از چندین بار نامزدی، سرانجام موفق شد در سال ۱۹۷۷ به دفتر هیئت حاکمه شهر سان فرانسیسکو راه پیدا کند. در پی افزایش قدرت سیاسی میلک، حضور دن وایت همتای او در شهرداری، رنگ باخت...
کارگردان: Tony Scott
مکزيکو، زمان حال. «جان کريسي» (واشينگتن)، مأمور سابق سيا را که دائم الخمر هم شده، «ساموئل راموس» کارخانه دار (آنتوني) و همسر امريکايي اش، «ليزا» (ميچل)، استخدام مي کنند تا از دخترشان، «پتيا» (فانينگ) مراقبت کند. اما کمي بعد «پتيا» را مي ربايند و «کريسي» گلوله مي خورد...
کارگردان: Gabriele Muccino
یک فروشنده دورهگرد مسولیت نگهداری از فرزندش را به عهده میگیرد و این موضوع او را در خصوص حرفهاش دچار مشکلاتی میکند…
کارگردان: Mimi Leder
«یوچین سایمنت» (اسپیسی)، آموزگار درس علوم اجتماعی، تکلیفی به بچه های کلاس خود می دهد و از آنان می خواهد تا فکر کنند چگونه می توانند دنیا را عوض کنند و سپس آن فکر را به اجرا درآورند. «ترور مکینی» (آزمنت)، نوجوانی از شاگردان کلاس نیز که مادری الکلی (هانت) و پدری خشن (بون جووی) دارد، تصمیم می گیرد به آنان کمک کند.
کارگردان: مارتن برست
نظامی نابینا، «سرهنگ دوم بازنشسته فرانک اسلید» (پاچینو) راه و رسم لذت بردن از زندگی را به یک دانش آموز دبیرستانی «چارلی سیمز» (اودانل) می آموزد...
کارگردان: راب رینر
«ادوارد کول» (نيکلسن) و «کارتر چمبرز» (فريمن) هر دو بيماراني سرطاني هستند که ماه هاي آخر عمرشان را در بيمارستان طي مي کنند. آن دو تصميم مي گيرند که از بيمارستان فرار کنند و به تمام آرزوهاي شان جامه ي عمل بپوشاند...
کارگردان: سیدنی پولاک
سیلویا بروم که متولد آفریقاست به عنوان مترجم شفاهی در سازمان ملل متحدد خدمت میکند روزی او به طور تصادفی و ناخواسته مکالمهای را می شنود که در آن یک رهبر آفریقایی که قرار است در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند تهدید به قتل میشود این مکالمه به زبانی ادا میشود که عده بسیار محدودی از جمله سیلویا به آن اشراف دارند شنیدن این مکالمه باعث میشود تا زندگی سیلویا به طور جدی به مخاطره بیفتد.
کارگردان: Gabriele Muccino
»تيم تامس« (اسميت) شبي باعث تصادف رانندگي مرگباري شده است. در اين تصادف همسر »تيم« و شش نفر ديگر از دست رفته اند. حالا او تصميم به خودکشي گرفته است. اما پيش از مرگ بايد جان هفت نفر »غريبه« را با اهداي بخش هايي از جسم خود نجات بدهد. يکي از اين غريبه ها زني بيمار قلبي به نام »اميلي« (دوسن) است که »تيم« به اول دل مي بازد...
کارگردان: دنی بویل
این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. یک کوهنورد در حالی که به تنهایی مشغول کوهنوردی است، زیر یک تخته سنگ گیر می افند و ناامیدانه سعی در زنده ماندن دارد.
کارگردان: دیوید فینچر
فیلم داستان بنجامین باتون را روایت می کند، مردی که برعکس دیگران، وقتی که تازه به دنیا آمده ظاهری پیر دارد و هرچه از سنش می گذرد جوان تر میشود و همین موضوع عواقب عجیب و غریبی برای او در پی دارد.
کارگردان: بوآز یاکین
یک زن بالغ که هنوز عادت های بچگانه اش را ترک نکرده است و کودکانه رفتار می کند، کارش را بعنوان پرستار یک دختر بچه ۸ ساله شروع می کند، دختری که خلق و خوی آدم بزرگ ها را دارد …
کارگردان: John Polson
نیویورک، زمان حال. «دیوید کالاوی» روان کاو (دنیرو)، پس از خودکشی همسرش، هم راه با دخترش، «امیلی» (فانینگ) به شمال نیویورک می رود. «امیلی» یک دوست خیالی برای خودش ساخته به نام «چارلی» که به شدت تحت تأثیر نفوذ شیطانی او قرار دارد …