به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: Shane Acker
داستان این فیلم در موازات سیاره زمین و زمانی که انسان ها رفته اند اتفاق می افتد. تنها میراثی انسان ها بر روی سیاره گذاشته اند ماشین های مکانیکی بزرگ و مخوف است که جان انسان ها را به خطر می انداخت. در این بین ۹ گروه از عروسک های پارچه سر از لاک خود دربرمی آورند تا سیاره را از دست این ماشین ها نجات دهند ...
کارگردان: ادگار رایت
اسکات ، شخصیت اول داستان ، می بایستی برای به دست آوردن دل دوست دخترش ، 7 شرور را شکست دهد و در این راه …
کارگردان: David Silverman
«هومر» کچل، چاق و اندکی احمق و در عین حال به شدت دوستدار خانواده، همسرش «مارج» که به شدت نگران دور هم نگه داشتن اعضای خانواده است، پسرشان «بارت» که اگر عقل اش به کاری قد ندهد از انجام آن خودداری می کند، دخترشان «لیزا» که روشنفکری عاشق نواختن ساکسیفون است و فرزند کوچک شان «مگی» خانواده سیمپسون را تشکیل می دهند. این خانواده که در شهر کوچک اسپرینگ فیلد زندگی می کنند، دچار دردسری بزرگ می شود. ماجرا با نجات خوک فراری کوچکی توسط هومر از قصابی شدن آغاز می شود. هومر خوک را به خانه آورده
کارگردان: Katsuhiro Ôtomo
انفجار بمبی در شهر توکیو سال ۱۹۸۸ باعث نابودی کامل شهر و شروع جنگ جهانی سوم می شود. ۳۱ سال بعد شهر جدیدی به نام نئو ـ توکیو تاسیس می گردد. یکی از اعضای باند گانگستری موتورسواران بنام تتسو، پس از تصادف با یک نوجوان توسط نیروهای پلیس دستگیر می شود. در مرکز پلیس دانشمندان پی به نیروی تله پاتیک در تِتسو می شوند و تصمیم می گیرند از او به برای یافتن منبع نیروی فوق العاده مخربی به نام آکیرا که باعث تخریب شهر توکیو اصلی نیز شده است استفاده کنند...
کارگردان: هایائو میازاکی
داستان در مورد آشیتاکای ماجراجو است که در یک سفر برای پیدا کردن چندین شی با ماجراهای زیادی روبرو میشود و در این سفر با چندین قبیله میجنگدد و با دختری نیز آشنا میشود...
کارگردان: Adam Elliot
داستان که در سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۴ اتفاق میافتد، درباره دوستی یک دختر کوچولوی ۸ ساله و مرد یهودی ۴۴ ساله است که در نیویورک زندگی میکند. داستان بیشتر حول زندگی این دو نفر است، از وقتی دخترک ۸ ساله است تا وقتی ۲۶ ساله شود و نامه هایی که بین این دو نفر رد و بدل میشود...
کارگردان: Ruben Fleischer
یک دانشجوی خجالتی سعی دارد به خانوادهاش در اوهایو برسد، یک مرد خشن عشق اسلحه بدنبال آخرین توئینکی می گردد، و دو خواهر در تلاشند تا به یک شهر بازی برسند. همه آنها در حالی مسیرشان را می پیمایند که کل امریکا از زامبیها پر شده است.
کارگردان: تیم برتون
مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) وقتی مخترع مهربان می میرد، «ادوارد» تنها می شود…
کارگردان: Rob Shaw
Hoops و آخرین لحظه یویو برای لباس ها می شود آنها را در داخل بازار قفل شده و پس از بستن آنها کشف شده است که در شب خالی از سکنه است. از طریق یک سری حوادث ترسناک، آنها یاد می گیرند که "هیولا" همیشه آنها را به نظر نمی رسانند.
کارگردان: تیم برتون
«بنجامين بارکر» (دپ) آرايش گري است که با همسر و دخترش در لندن زندگي مي کند. «قاضي تورپين» (ريکمن) که به همسر او نظر دارد، با ترتيب دادن اتهامي دروغين به «بارکر» او راهي زنداني در استراليا مي کند. سال ها بعد «بارکر» از زندان مي گريزد و در جست و جوي زن و فرزندش، با هويتي جديد: «سوييني تاد» به لندن ساکن مي شود. او با «خانم لاوت» (بانم کارتر) روبه رو مي شود که در مغازه ي پايين سلماني سابق او بدترين «پاي گوشت» لندن را مي فروشد. «لاوت» به «بارکر» مي گويد که «قاضي تورپين» چه بلايي بر سر همسر و فرزند او...
کارگردان: Jennifer Kent
داستان فیلم در مورد مادر مجردی است که برای تنها دخترش شب ها کتاب "آقای بابادوک" رو میخواند و باعث میشود به طور ناخواسته هیولایی وارد خانه شوند و...
کارگردان: تیم برتون
«آدام ميتلند» (بالدوين) و همسرش، «باربارا» (ديويس)، که براي خريد از خانه خارج شده اند، در جريان تصادفي کوچک مي ميرند. اما روح شان پس از مدتي به زمين باز مي گردد. آن دو بيهوده مي کوشند تا «چارلز ديتس» (جونز)، همسرش، «دليا» (اوهارا) و دخترشان، «ليديا» (رايدر) را که به خانه ي آنان نقل مکان کرده اند، بترسانند و فراري دهند.
کارگردان: جان هیوز
پنج دانش آموز دبیرستانی با شخصیت های متفاوت در بازداشت گاه با همدیگر آشنا می شوند و ...
کارگردان: Chel White
در "صدای جرنگ جرنگ تمام راه" توله سگ Husky روحانی به دنبال یک خانه در یک مزرعه درخت کریسمس بلافاصله با یک پسر جوان با پدر و مادر خود بازدید می کند. هنگامی که پسر سوار می شود، قادر به نگه داشتن او نیست، توله سگ فرار می کند و در یک سفر برفی حرکت می کند تا دوست خود را دوباره پیدا کند. در نهایت با هدایت کاردینال عاقل و صدای زنگ های جینلینگ، او در نهایت کمک به او را از یک مرد بزرگ در یک لباس قرمز، فقط در زمان صبح کریسمس دریافت می کند.