مسعود فراستی: من در سینمای ایران چنین پلیسی را به یاد ندارم که قابل مقایسه با پلیسهای سینمای دنیا باشد/ با اینکه 20 دقیقه از فیلم حذف شده، ولی معلوم است که روستایی یک قدم رو به جلوی بزرگ برداشته است!
ساناز رمضانی: به نظر میرسید، «مصادره» پا جای پای «نهنگ عنبر» بگذارد و با بازی با نوستالژی و بازسازی دهه پنجاه و شصت بخواهد از بینندهاش خنده بگیرد، اما این بعد در «مصادره» بسیار کمرنگ و ضعیف است و در مقابل تم اصلی داستان نقش چندانی ندارد.
رضا پورحسین: «روح الله حجازی» که در مقام نویسنده ، تهیه کننده و کارگردان فیلم اتاق تاریک گام به سی و ششمین دوره جشنواره فجر گذاشته است ، مخاطب را همچون برخی آثار گذشته اش به دنیای تردیدهای عجیب و غریب خود سوق می دهد.
مریم انصاری: «حجازی» در فیلم های قبلی اش هم نشان داده بود که صرفا به دنبال طرح مساله است، نه ارائه راه حل، و اساسا رسالت فیلم اجتماعی را همین بیان مساله اجتماعی میداند، اما در اتاق تاریک، حتی بیان مساله هم معوج و درهم و برهم است.
کورش نجفی: جدای از بازی ها و صحنه پردازی های بسیار ضعیف و مصنوعی، و همچنین نداشتن منطق درست روایی در فیلم شاهد شعارهای به ظاهر ناسیونالیستی هستیم که لابد ما باید از لابه لایه نمایش ادیان و آیین های مختلف در کشور با شعارهای وحدت ادیان فیلم همراه شویم و سر تکان دهیم که عجب، ایرادی ندارد که، پسر آنها به جای فرزند این ها، و برادر من به جای برادر او، برای مرده چه فرقی دارد که کجا دفن شود، حواست به زنده ها باشد.
امیر ابیلی: «جاده قدیم» ساخته منیژه حکمت پر از نامهای حرفهایهای سینمای بدنه ایران است. فیلم پر بازیگری است که از بازی مهتاب کرامتی در نقش اصلی و یک دوجین بازیگر سرشناس دیگر از آتیلا پسیانی و بهناز جعفری گرفته تا شیرین یزدانبخش مادر این سالهای سینمای ایران و پرویز پورحسینی از پیشکسوتان و محمدرضا غفاری و ترلان پروانه از تازه آمدهها استفاده میبرد.
مهدی آذرپندار: «بمب» خواسته یا ناخواسته حاوی این پیام است که شبهروشنفکران وطنی حتی از نوع دورگه ینگه دنیایی هم دیگر پای کلیشههای سیاه یکطرفه و آغشته به گداگرافی از سالهای دهه شصت و موشک باران نمیایستند و حتی فراتر از این، جرات میکنند که از زبان قهرمان کودک قصه اعتراف کنند که جنگ ما با همه مصائبش، دوستداشتنی بود.
مصطفی ساجدی: اگر بخواهیم یک جمعبندی از شعله ور ارائه دهیم باید بگوییم ضعیفتر از رگ خواب. اگرچه نعمت الله خودش قبول دارد که فیلمش حوصلهسربر شده است اما باید منتظر ماند و دید که آیا حذف برخی صحنههای فیلم به رفع این مسئله کمک میکند یا خیر؟
محمدرضا کردلو: البته ما نمیتوانیم «موسی» در «لاتاری» را به عنوان نمادی کامل از همهی آدمهای رزمنده و جبهه رفته و مذهبی قبول کنیم، چرا که «لاتاری» در نمایش برخی از وجوه آدمهای این قشر اغراق و کمی تحریف هم دارد.
نیما کرمی: تنها نکته قابل دفاع فیلم چابلوسی فیلمساز از دولت تدبیر و امید است، برای کسب بخشی از جوایز امسال، اکنون که آقای روحانی آمده و اقتصاد رونق گرفته میتوان به کشور برگشت.
رضا پورحسین: تقریبا هیچ ، تقریبا هیچ ، تقریبا هیچ ، عبارتی که این روزها باید پس از دیدن بسیاری از فیلمهای ایرانی گفت ، تقریبا هیچ حرفی برای گفتن نداشت که شاید مهران احمدی به کمک نویسندهای توانمندتر در آثار بعدی خود بتواند این نقصها را برطرف کند.
محمد حسن بورچی: درباره کامیون نوشتن کار بسیار سختی است. فیلمی بسیار معمولی و در اکثر موارد گنگ با دوربینی که بسیار خودنمایی بیمورد میکند از کارگردانی که هرچند توقع دیدن آثار پرکنش و واجد ریتم سریع را از او نداریم، اما به هیچ روی نیز از او توقع نمیرود تا متنی چنین دمدستی و بیهدف را زمینه کار قرار دهد.
نیره رحمانی: پرتویی نیز مثل بسیاری از فیلمسازان هم دوره خود ، نمیتواند جهانی بهروز شده که با نبض جامعه پیش آمده را در برابر تماشاگر خود بگذارد، به همین خاطر اگر هم مخاطبان را تا پایان فیلم با خود همراه کند از تاثیرگذاری عمیق بر آنها ناکام میماند.
سام بهشتی: لاتاری زبانش و لهجه اش در خدمت محتوایی که ارائه می کند، نیست. دوربین روی دستش و نماهای نزدیک و مستند گونه برای یک سوژه اجتماعی و میزانسن های پر افت و خیزش که در روایت به کار می گیرد جدی ترین آسیب را به فیلم وارد می کند و مخاطب را زجر می دهد.
مجید محمد زمانی: به وقت شام، با ریتم سریع، صحنههای پرحادثه و فراز و فرود داستان خود توانست ۱۲۰ دقیقه تماشاچی را بر صندلی میخ کوب کند. قاب گیری، زاویه دوربین و حضورش در حوادث و درگیری ها بسیار فعال بوده و فیلمساز سوار و مسلط بر دوربین خود.
محمد رضوانیپور: در «بمب؛ یک عاشقانه» قصهگویی جای خود را به پرورش شخصیتها و مکث و تأمل بر موقعیتهای خاص زندگی آنان داده است. تمرکز درام نه بر پیشبردن سیر طولی حوادث بلکه بر گسترش عرضی موقعیتها و ملموسکردن تدریجی کاراکترها و چالشهای درونیشان برای مخاطب است.
کیوان امجدیان: معتمدی در سوءتفاهم نشان داده گرچه میتوانسته با ظرفیتهایی که دارد یک فیلم گیشه محور را تحویل سینمای ایران بدهد، اما ترجیح داده کار خودش را سخت کند و برای شخصیتهایش یک فضای چند لایه بچیند و اجازه دهد مخاطب در این فضای لابیرنتی سرک بکشد
محمدرضا پورصفار: شعلهور، پنجمین فیلم حمید نعمت الله است، فیلمی که «حسادت» را به عنوان مضمون قصه خود انتخاب کرده، حسادت زائد الوصفی که زائیده مدرنیته است و انسان مدرن، گریزی از آن ندارد و از صبح تا شب باید بدود و آخر شب هم ناراضی از همه چیز سر به بالین بگذارد، حسادتی که فرید شخصیت اول فیلم نعمت الله را هم به ورطه نابودی و ویرانی میکشاند.
نفیسه ترابنده: “عرق سرد” برای نخستین بار فوتبال بانوان را برپرده سینما نمایش میدهد و از این جهت جذاب است، صحنههای هیجانانگیز فوتبال بانوان در ابتدای فیلم مخاطب را به شور و نشاط میآورد. فیلم از بازیهای قابلقبول و باورپذیری نیز برخوردار است.
علی فرقانی: فیلم امیر، تلاشی در درک و فهم وضعیت موجود نمیکند. این فیلم نیز درست به اندازه شخصیتهای خود دچار ناتوانی در مواجهه و حل مساله است. فیلمساز، نه فراتر از موقعیت داستان که ، خود گرفتار و اسیر وضعیت داستانی خود است.