مسعود فراستی: من در سینمای ایران چنین پلیسی را به یاد ندارم که قابل مقایسه با پلیسهای سینمای دنیا باشد/ با اینکه 20 دقیقه از فیلم حذف شده، ولی معلوم است که روستایی یک قدم رو به جلوی بزرگ برداشته است!
مدیسا مهراب پور: فیلم از همان شروعش، یعنی آشنایی امیر جعفری (دیوانه) با دختر (سوفی) که هم خیلی بد بازی میکند و هم همهچیزش از چهره گرفته تا صدا و شکل دیالوگ گفتنش هیچ ربطی به آن شخصیت رؤیایی ندارد و آزاردهنده است و بیشتر روی اعصاب تماشاگر قدم میزند، مسیر اشتباهی را میرود.
آرش پارساپور: در نهایت باید گفت که دیدن یک انیمیشن دوبله شده و یا بازبینی آثار بهتری در سینمای کودک همچون کلاه قرمزی در خانه خود به همراه کودکانتان، میتواند نتیجه بسیار بهتری داشته باشد تا دیدن این فیلم در سینماها. پسرفتی که در قسمت دوم نسبت به قسمت اول دلیل این توصیه شده و امید است تا در فیلم سوم لااقل شاهد پیشرفت باشیم.
سید ابراهیم پیشکار: آنقدر یله و رها شد تا در نهایت تمام استخوانبندیاش ترکید و به موجود مردهای بدل گشت. حیف از ایده و البته جسارت خوب کارگردان! بله فیلم خوب، فیلمی است که در انتها تماشگر را به تفکر و سوال و حتی حیرت وا دارد. ولی نه با این ترفند نخنما و تکراری که فیلم را ناقص تعریف کنیم.
یاسمن خلیلیفرد: به جرئت اذعان میکنم که «خانم یایا» نه تنها بدترین فیلم کاهانی تا به امروز بوده، بلکه بدترین فیلمیست که در یک سال اخیر در سینمای ایران تماشا کردهام. به نظر میرسد فیلم، اصلاً فیلمنامهای ندارد، خبری از مولفههای ناب و شاخص سینمای کاهانی در آن دیده نمیشود، هیچ رگهای از طنز و بامزگی در فیلم به چشم نمیخورد
علی فرهمند: نمیفهمم چرا باید تمام افراد این محل، عصیانگر و وحشی باشند! تنها به خاطر فقر؟ این که خیلی کاریکاتوری است و زرد؛ خیلی «ابد و یکروز»بازی است و البته که مونولوگ چند دقیقهایِ «نوید محمدزاده» هم یادآور آن فیلم کذایی. هرچند که نمیتوان اهمیت کیفیتِ تصاویر را -از عمق میدانها تا قابهایی که ترسیم موقعیت میکند- از یاد بُرد.
ساناز رمضانی: لازانیا» شوخیهایی دارد که برای مخاطب کودک مناسب نیست و کودکان و ماجراهایشان اصلاً نقش اساسی در فیلم ایفا نمیکنند، اما اکثر شوخیهایی که کلیت فیلم را میسازند، زیادی دمدستی و سبک هستند تا مخاطب بزرگسال را جذب کنند.
یاسمن خلیلیفرد: «تهران لس آنجلس»که لوکیشنهای خارج از ایران و بازیگران غیرایرانی و موضوعات بین کشوری دارد، عموماً با استقبال زیادی مواجه میشوند. نمیدانم این را باید عیب تلقی کرد یا حسن. این که سینمای بیرونق این روزها، بتواند با فیلمی که مردم از آن استقبال میکنند رونقی بگیرد شاید یک موهبت باشد اما این که فیلمی کم مایه که در ژانر خود کم و کسریهای بسیاری دارد
هومن نشتائی: "لاتاری" تا حدی دچار شعارزدگی شده است. و میتوان گفت کمی با اغراق جلو آمده. و شاید همین شعارها توانست دل بسیاری را بدست آورد. برای مثال در انتهای فیلم، وقتی صحبت از خلیج فارس شد و همه در سالن دست و سوت زدند.
حمید رضا امیدی سرور: جاده قدیم و فروشنده دو فیلم کاملا متفاوت هستند. حتی اگر تعرض به زنی شوهردار، ایده مرکزی در هر دو فیلم باشد و دیگر وقایع تابع آن باشند باز هم تنها یک صحنه بیشتر نیستند که از قضا نه فرهادی و نه حکمت هیچکدام با توجه مقدورات و معذورات حاکم بر سینمای ایران امکان نشان دادن آن را نداشتهاند!
آرش پارساپور: فیلمنامه عرق سرد با اینکه فیلمنامهای به شدت فمنیسمی است ولی نمیتوان آن را اغراق آمیز دانست. تفکری که در بیننده توسط سکانسهای فیلم ایجاد میشود از نوع تلخی است که بدون حالت شعاری به تماشاگر القا میشود و از همین حیث او را بیشتر به تعمق وا میدارد.
هنگامه ناهید: فیلم عاشقانه و دوست داشتنی آقای عبداللهی، کاملا توانسته فرم محتوا را حفظ کند و هوشمندانه لحظهای از این دو یار، غافل نشود. فیلم مهیب شروع میشود، روان و مهیج ادامه مییابد و عاشقانه به پایان خوش میرسد آن هم با سکانسی جذاب و قاببندیای جذابتر...
آرش پارساپور: فیلم سوفی و دیوانه برای مدیوم سینما کارکردی ندارد و میتوانست تبدیل به یک نمایشنامه رادیویی بسیار خوب، یک کتاب داستانی قابل قبول و با کم کردن عناصر کش دهنده فیلم، تبدیل به یک نمایشنامه و تئاتر متوسط شود، اما حالا در پرده سینما تبدیل به یک فیلم سینمایی بد شده
محمدحسین قلیپور: اثر در فرم خود آن قدر معمولی عمل کرده است که درباره هیچ چیز آن نمیشود چیزی نوشت. نه بازی قابل توجهی در فیلم وجود دارد، نه تصاویر و قابهای بدیعی و نه هیچ چیز دیگر. تنها ابتکار خانم توکلی طرح موضوعات اینچنینی برای سنتیترین شهر ایران است که از وزن کافی برای ابداعات یک فیلم اولی برخوردار نیست.
علی سالاری نسب: سیدی کارگردانی است که در همهی فیلمهایش حتی فیلمی مانند اعترافات ذهن خطرناک من حرفهایی برای گفتن به مخاطب دارد،ولی فراتر از آنکه بخواهد حرفی بزند سعی بر آن دارد تا سینمایی عمل کند و فرمی منحصر به فرد در فیلمهایش داشته باشد
برومند شکری: فیلم هزارپا با وجود نواقص از تدوین خوبی برخوردار نیست و سکانسهای بیربط فراوانی در آن دیده میشود. اگر چه همین موضوع ممکن است از نگاه مخاطبی که شیفته بازیگران و موضوع قصه است دیده نشود ولی حداقل انصافی که کارگردان میتوانست به خرج بدهد این بود که شعور مخاطب را با چنین اقدامیبه سخره نمیگرفت.
افشین علیار: اگر فیلمنامه چندبار بازنویسی میشد در وجه حامل میتوانست یک فیلم معمولی سینمایی باشد، در شرایط کنونی این فیلم برای مخاطب به هیچ وجه جذابیت نداشته و فیلمیست که به سرعت فراموش میشود.
میثم کریمی: « لس آنجلس تهران » را میتوان یکی از سطحیترین و بیمزهترین کمدی سالهای اخیر سینما دانست که نه میتواند بخنداند و نه حرف تازهای برای گفتن دارد. فیلم چند شخصیت تک بُعدی دارد که از این سو به آن سو میروند و بیمزهترین موقعیتهای کمیک را به اجرا در میآورند تا مخاطب با تماشای آنها به خنده بیفتد.
مدیسا مهراب پور: اغراق بیشازحد در نمایش بدبختی که پایه ثابت آثار توکلی ست در اینجا شدیداً به ضرر فیلم تمام میشود و هرچه را بهسختی رشته کردهاند، پنبه میکند.فیلم قرار است با پرسهزنیهای سیالش یک نوگرایی در ژانر خودش باشد و بدعت جدیدی را بنیان بگذارد اما درنهایت تنها تبدیل به یک مرثیهسرایی میشود.
نفیسه ترابنده: کارگردان خواسته تفاوت فیلمش را با فیلمهای دیگر سینمای امروز کشور با شکستن مرزهای پوشش بازیگران نشان دهد. قهرمان اصلی فیلم در بیشتر سکانسها چیزی بر سر ندارد به جز یک تکه باند! همچنین برای اولین بار در این فیلم یک زن زیر دوش آب نشان داده می شود!
مدیسا مهراب پور: «عرق سرد» هم مانند «من» یک فیلم زنانه است و بیرقی دوباره سراغ زنی (نه شبیه به زنان معمولی که در اطرافمان میبینیم که زنانی با شکل زیست ویژه) رفته تا با تعریف داستان زندگیاش او را تبدیل به قهرمان خود کند. «عرق سرد» درباره برخورد و فاعلیت زنانه قهرمانش با جامعه مردسالارانه و رفتارهای ضدونقیض و خشن مردان اطرافش است