مسعود فراستی: من در سینمای ایران چنین پلیسی را به یاد ندارم که قابل مقایسه با پلیسهای سینمای دنیا باشد/ با اینکه 20 دقیقه از فیلم حذف شده، ولی معلوم است که روستایی یک قدم رو به جلوی بزرگ برداشته است!
سینما پرس: بازیهای «ناخواسته» همه همگن و زیباست. بازیگران جوان در کنار بازیگران با تجربه، هماهنگ عمل میکنند و داستان را پیش میبرند. «نا خواسته» همچنین در ریتم موفق است و تدوین فیلم این ریتم را به فیلم منتقل میکند.موسیقی فیلم هم همراهی خوبی با مضمون «نا خواسته» دارد ولی گاهی جلوتر از فیلم به استقبال حوادث میرود.
علی سالاری نسب: عصبانی نیستم یک فیلم اجتماعیست، فیلمی که ایدهآلگرایی نمیکند بلکه واقعگرایانه درباره خیلی مسائل صحبت میکند،سعی کنیم سیاسی به سینما نگاه نکنیم.
مدیسا مهراب پور: در شکل کلیتر علاوه بر نقد چنین فیلمهای ضعیف و بیخاصیتی که نه دنیا دارند و نه آخرت، باید به سراغ مافیا و بیماریهای مسلط اقتصادی در سینمای ایران رفت و درباره نقش دلالگونه تهیهکنندگان برای پولدار شدن عدهای انسان ناشناخته و ناموجه بهعنوان سرمایهگذار صحبت کرد.
سمیه سادات حسینی: داوودی در این فیلم دست روی یک مشخصه اجتماعی گذاشته است: تناقض. داوودی تقریباً تمام شخصیتها و موقعیتهای فیلم خود را از تناقض آکنده است. تا جایی که گاهی این حجم از تناقض آشکار و اغراقشده، آزاردهنده میشود.
ساناز رمضانی: شاید بارزترین و مثبتترین ویژگی که در محتوای «خاله قورباغه» میبینیم، دعوت به تفکر درباره تضادهاست. تضاد فرهنگی، طبقهای، جسمی و جنسیتی، کاراکترهای اصلی «خاله قورباغه» را شکل میدهد. نوههای خاله قورباغه از گوشه و کنار جهان با خصایص و ویژگیهای متفاوت گرد هم آمدهاند
علی سالاری نسب: فیلم ریتم مناسبی برای نشان دادن سختیها نداشت،شاید بخاطر آن که بیشتر به بُعد عشقی بپردازد که در این امر ناموفق بود، فیلم دربارهی احساس آدمها و رفتار متقابلشان مجهول عمل میکند و حس بین انسانها و خانواده به بیننده منتقل نمیشود.
علی سالاری نسب: فیلم در فضاسازی موفق بود،بازیها را دوست داشتم، سارا بهرامی با استعداد بینظیر بود،اما نباید از بازیهای جذاب امین حیایی و مخصوصا مهناز افشار گذشت،همه از سارا بهرامی میگویند اما از نظر من نقش خانم افشار نیز خیلی سخت بود که افشار به خوبی از عهده ایفای نقش برآمد
ناهید پیشور: افسوس که این ایدههای بکر قربانی تلاش فیلمساز برای واقعیتگرایی شبهه مستندش شده، بخصوص با تاکید روی نداشتن تکنیک و نرفتن به سمت داستانگویی کلاسیک.
میثم کریمی: در فستیوال کمدیهای سطحی که این روزها در حال اکران در سینماهای ایران است، « خوک » مانی حقیقی یک نعمت در این ژانر محسوب میشود. اثری که به ابتذال رو نمیآورد و داستانی جذاب و بدیع را به مخاطب ارائه میکند که میتواند ذهن مخاطبش را به چالش بکشد.
افشین علیار: ضعف اساسی فیلم از شکلگیری ایده تا اجراست ، فیلمساز نه توانسته قصهیی را در بستر خاصی گسترش بدهد و نه توانسته به ساختار فیلم سروشکلی بدهد به همین جهت موضوع ناخواسته غیرقابل تحمل است ، این فیلم فارغ از چارچوبهای استاندارد سینمایی ساخته شده به همین دلیل کشش دراماتیک ندارد.
مهدی فرقانی: این حجم بالای تصاویر احساسی و این اصرار بیش از حد بر گریستن درواقع نوعی واکنش دفاعی فیلم دربرابر ضعفهای خودش است. اینجا دیگر فیلمنامه نویس برای پنهان کردن ضعفهایش دست به دامان مهارتهای بازیگری میشود و با ایجاد صحنههایی احساسی ذهن مخاطب را از پرسشهای منطقی دور میکند.
میثم کریمی: الگوهای تکرار شونده جدال زن و مرد که معتقدند جنس مقابلشان چیزی نمیفهمد، ایده نخنمایی است که بهرحال همواره در حال تکرار است و در سالهای اخیر سر از سوپرمارکتها درآورده اما بهرحال، « دشمن زن » اینبار به جای سوپرمارکت، پرده سینما را به خود دیده است.
ساناز رمضانی: «شماره ۱۷ سهیلا»، اولین ساخته محمود غفاری است که در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. غفاری فیلمسازی است که بیشتر با فیلمهای کوتاه و مستندش شناخته میشود و در این رشته نام موفقی است. اما غفاری برای اولین تجربه فیلم بلند خود به سراغ یک دغدغه اجتماعی که کمتر به آن پرداختهشده است رفته است. موضوع اصلی فیلم «سهیلا» معضلات میانسالی و مشکلات ازدواج در سنین بالا بهویژه برای دختران است.
دامون قنبرزاده: درمیشیان شخصیت اصلی داستانش، یعنی نوید را با بیماری ضعف اعصاب به تصویر کشیده تا اینگونه بیش از پیش بتواند فریاد و حرصش را به گوش بقیه برساند. نوید دوست دارد حقش را بگیرد، دوست دارد مشت بزند در دهان آدمهای زبان نفهم، آدمهای دزد، آدمهای تازه به دوران رسیده و آدمهای ظاهر به صلاح دیو سیرت.
بهزاد وفاخواه: «دلم میخواد»همچنین به سنت فیلمهای قبلی فرمانآرا پر از اشارههای گلدرشت سیاسی و اجتماعی و تاسف خوردن به حال جوانان و وضع جامعه و انتقاد به دهها معضل جامعه در حد متلکهای کوچک است.
سید محمد انجوی نژاد: علیرغم اینکه آقای تبریزی و محمدی هنرمندان خودی هستند اما با کمال تاسف این فیلم بسیار بد و مستهجن بود و این نقدهای ما به گوش همه نمیرسد . آنها چون قبل از شروع کار کارشناسی در نکردند مقصرند و باید در قیامت جوابگو باشند.
علیرضا پناهیان: البته آینده نشان خواهد داد که پیووند روحانیت با مردم آنقدر محکم است که با هزاران فیلم دیگر از این دست نه تنها روحانیت عزتش را از دست نخواهد داد بلکه با این همه لودگیها گامهایی در راه کشف مظلومیت طلبهها برداشته خواهد شد.
نفیسه ترابنده: “شماره ۱۷ سهیلا” سوژه مهم و به روزی را دستمایه داستان خود قرار داده است و از این نظر فیلمی ارزشمند است اما تأکید بیش از اندازه بر سبک مستند گونه فیلم نسبت به روایت قصهای دراماتیک به جذابیت فیلم لطمه زده است؛ چراکه این لحن و سبک بیان مستندوار گاهی برای مخاطب خستهکننده میشود.
هدیه میرزاده: خوک به عجیب و غریبی و مبهم گویی «اژدها وارد میشود» اثر قبلی حقیقی نیست، اما ویژگی بصری آن را هم ندارد. در اینجا، فیلمبرداری محمود کلاری با رنگ آمیزی پر زرق و برق و رنگهای غیرواقعی در صحنه پردازی فلینی گونه امیر حسین قدسی همه در کنار موسیقی پیمان یزدانیان کمک کرده است حال و هوای فانتزی هوی متال فیلم از آب درآید.
دامون قنبرزاده: فیلم به جز فیلمبرداری مسعود سلامی و نماهایی چشمگیر با تم خاکستری، هیچچیز دیگری ندارد تا با تکیه به آن بتوان گفت با فیلم خوبی طرف هستیم. داستان لاغر و ضعیف فیلم با ریتمی کند و خستهکننده، تا به انتها برسد، دل آدم را آشوب میکند و شاید تنها از این جهت بتوان به آن واژهی «دلی» را نسبت داد!