ساناز رمضانی: الگویی که مشابهاش را در «تسخیر ناپذیران» دی پالما میبینیم. این روایت پلیسی و ماجراجویانه باید با یک اکشن مناسب همراه باشد تا از ریتم نیافتد و مخاطب را جذب کند و این دقیقاً اتفاقی است که در «ماجرای نیمروز» هم میافتد.
زینب امیرسیاوشانی: نزدیکی فیلم به مستند-بازسازی باعث شده تا روایت تاریخ، از داستانی بودن فیلم جلو بزند. این تکه تکه شدن مسیر روایت و وضعیت برزخی، که فیلم روایتگر آن است انقدر کشدار میشود که بیننده را خسته میکند.
حمیدرضا امیدی سرور: اگر ماجرای نیمروز از سطح فیلمی متوسط فراتر نمیرود تاحدی حاصل از همین سرگردانی میان لحظههایی است که گاه بسیار خوبند و گاه بسیار ضعیف. در جذابیت مضمون فیلم شکی نمیتوان داشت، چه برای آنها که آن روزها را به یاد دارند و چه برای آنها که از آن هیچ نمیدانند.
بهروز انوار: فیلم همزمان که تلاش میکند به ذهنیت حامیان مالی خود وفادار باشد سعی دارد نمایش آبرومندانهای از تاریخ مورد نظر خود داشته باشد که تا حدود بسیار زیادی در این راه موفق بوده است و میتواند از فیلمهای ماندگار سیاسی سینمای ایران باشد.
مهدی فرقانی: باید گفت ماجرای نیمروز فیلمی ایرانی است و اگر برداشتی هم از آثار غربی دارد آن را بخوبی با سینمای ایرانی منطبق کرده. ویژگی مستند گونه فیلم برآمده از شناخت صحیح فیلمساز ماجرای نیمروز از سینمای ایران است که ذاتی غیر استودیویی دارد.
مسعود مهرجویی: لعاب شخصیتها و درام در آنجا از شفافیت و درخشندگی خاصی برخوردار بود که ما را به یاد همان فوت معروف کوزهگر میاندازد. همان فوتی که زنگاری میاندازد بر درخشش آفتاب ماجرای نیمروز.
مهیار محمد ملکی: فیلم ماجرای نیمروز یک کار موفق پر هیجان و پر از حادثه است این فیلم جدا از میزان وفاداریاش به حقایق تاریخی مخاطب خود را شدیدا درگیر روایت مستند گونهاش میکند و به نظر میاید که در این کار مهدویان به شدت مسیر رو به جلوی خود را پیدا کرده است.
موسی حسن وند: فیلم به هیچ عنوان به سمت تقدسگرایی، قهرمانپروری و اصطلاحات شعاری شدن نمیرود. این واقعیت که کاراکترهای داخل فیلم حتی کسانی که در ردههای بالای امنیتی هستند، مرتکب اشتباه میشوند و به اشتباه خود اعتراف میکنند.
حنیف: داکیودرام ترکیبی از مستند و درام است و «مهدویان» در این دوگانه علاقه بیشتری به مستندنگاری دارد تا توجه به بار دراماتیک داستان. همین امر ما را با یک داستان خطی مواجه میکند، شخصیتها دراماتیزه نمیشوند و تعلیقی در داستان ایجاد نمیگردد، داستان ضدقهرمان دارد، اما از قهرمان خبری نیست.
امیر حسین آرمون: مهدویان ثابت میکند که فرم قوی، تکنیک بالا چگونه میتواند هر محتوایی را جذاب و دیدنی کند. ظهور پدیدههایی چون او اثبات همین نکته به سینمای نامتعادل ایران در فرم و محتواست.
محمدصالح سلطانی: فیلمساز جوان ما، صاحب سبک شده و دارد باب مبارکی را در سینمای ایران فتح میکند. بابی که حاصلش، بازنمایی درست و بی اغراق وقایع ابتدای انقلاب، برای نسل انقلاب ندیده است. قصه گویی لانگ شات ِ او، تازه در ابتدای مسیر است. ماجرا، تازه آغاز شده....
ایمان کیایی: در فیلم فقط حرف از التهاب است، و اشاره به حوادث واقعی تابستان سال شصت و همچنین حمله به خانهی تجریش، چون فیلم چیزی از جریان مقابل به ما نمیدهد، ابتر میماند.
مجید سانکهن: ماجرای نیمروز نشان داد که اگر فیلمی قصه گو و خوش ساخت باشد، ولو در خصوص موضوعی که اختلاف نظر در خصوص آن بسیار است میتواند (من) های گسسته مردم را به یک (من جمعی ) ملی تبدیل کند و رای مثبت را از ملت بگیرد .
محمد رضوانیپور: «تاریخ دراماتیک» عبارتی است که بعضا به «ماجرای نیمروز» نسبت داده میشود درحالیکه دومین فیلم محمد حسین مهدویان نه به قلمرو تاریخ ورودی جدی پیدا میکند و نه در بهثمررساندن یک داستان دراماتیک کاری از پیش میبرد.
میلاد دخانچی: فیلم از پیچیدگیهای اسلام سیاسی به ما هیچ چیز نمیگوید. چه بسا فیلم میتوانست مثلا در «تایلند» اتفاق افتاده باشد. چه بسا میشد جای این طرف با آن طرف عوض شود.
حمید رضا امیدی سرور: این مجموعه با کارگردانی چندان قدرتمندانهای همراه نشده تا این قابلیتها برگرفته از مستند گرایی مورد پسند سازندگان آن را با پرداخت سینمایی جذاب و میخکوب کنندهای همراه کند.
محمد قوچانی: «ماجرای نیمروز» نمونه ای از گام های بلند نسل جدید جامعه ایران است که فارغ از انتخاب های سیاسی خود (از اصولگرا تا اصلاح طلب) می خواهد داده های تاریخی اش را به روز کند.
علی جعفرآبادی: سبکی که حتی با سابقهی ذهنی مخاطب از تماشای ایستاده در غبار تکراری هم به نظر نمیرسد، چرا که این بار با عنصر بازیگر حرفهای و فرم روایی تازهتر، چیزهایی بیش از فیلم قبلی را هم در چنته دارد.