جستجو در منظوم

کارگردان: علیرضا شاه حسینی

عرفان برای نجات از خدمت سربازی تصمیم میگیرد با یک دختر معلول ازدواج کند ولی...

کارگردان: ناصر محمدی

این فیلم روایت دلبستگی دختر (بهاره افشاری) و پسری (دانیال عبادی) است که با موجود تفاوت‌هایی در طبقه اجتماعی و فرهنگی‌شان، سعی دارند تا زندگی به دور از باورهای خانوادشان بسازند.

کارگردان: سعید نبی، مریم خدیوی

مشکلات و معضلات زیست محیطی را روایت می کند. ریزگردها، آب و خشکسالی، تالاب های شادگان و هور العظیم، شکارچیان، محیط بانان، جنگلبانان، جنگل نشینان و آلودگی هوا از موضوعات این مجموعه مستند هستند.

کارگردان: روح‌الله سهرابی

داستان مشکلات خانواده‌های با اصالتی را بیان می‌کنند که در جامعه امروز فرزندانشان با مسائل و ناهنجاری‌های غیراخلاقی روبرو می‌شوند و آرامش اصلی خانواده را از بین می‌برند.

کارگردان: ندارد

«عصر خانواده» در فصل جدید خود قرار نیست بیانی نصیحت‌گونه داشته باشد بلکه در آن راهکارهایی ساده و در دسترس و تکنیک‌هایی مناسب فضای امروز اقتصادی و اجتماعی جامعه به مخاطب عرضه می‌شود.

کارگردان: احسان سلطانیان

آنها می‌خواهند به گونه‌ای زندگی کنند که شبیه دیگران نباشند.

کارگردان: امیر جوشقانی

خرمشهر بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ یکی از پر التهاب ترین روزهای خود را می گذراند و یکی از دراماتیک ترین شخصیت ها در بستر این وقایع شهید مهدی آلبوغبیش است . مهدی آلبوغبیش ، معلمی است که نقش فعالی در مبارزات انقلابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دارد . پس از پیروزی انقلاب و با حمله رژیم بعث به خرمشهر ، مقا...

کارگردان: عطیه جبار الدراجی

عیسی مرد گرفتاری که زنش را از دست داده است در تلاش برای یافتن معجزه ای برای درمان سرطان مرگبار دخترش مریم (هشت ساله) از بصره به شهر مقدس کربلا سفر می کند.

کارگردان: محسن عنایتی

خرابکاری آشر٬ دوست بامزه اما دست‌وپا چلفتی بنیامین باعث اسارت مادر بنیامین توسط سربازان پادشاه می‌شود. بنیامین تصمیم می‌گیرد برای نجات مادرش به سفری پرخطر برود و این سرآغازی است برای ماجراهای پر فراز و نشیب بنیامین و آشر...

کارگردان: هانی اکبری

زن و شوهری که به خاطر شرایط کاری مجبور به جابجایی و زندگی در شمال کشور می‌شوند و این تغییرات در زندگی‌شان اتفاقات جدیدی را رقم می‌زند.

کارگردان: علی قوی‌تن

.

کارگردان: صادق پروین آشتیانی

حالا بعد چند سال پسرم برگشته… ایناهاش… این کلید رو به جاش به من دادن می گن بیا، خوشحال باش… پسرت اومده… کلیدی که مال یه دره… یه دری که گم شده تو این شهر لعنتی… حالا من در به در، کوچه به کوچه دنبال یه درم که بهم بگه این دو تا تیکه استخون و این کلید زنگ زده پسرمه یا نیست…