به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
«عباس»، رزمندهی سالهای جنگ تحمیلی و کشاورز فعلی، برای مداوای ناراحتی که در گردن دارد به همراه همسرش «نرگس» به تهران سفر میکند و تصادفی با فرماندهی سابقش «حاج کاظم» روبرو میشود. کاظم به او کمک میکند که جریان مداوا سریعتر انجام شود. با مراجعه به بیمارستان و آزمایشهای متعدد پزشک معلوم میشود که ترکش کوچکی در نزدیکی شاهرگ «عباس» وجود دارد. وضع حساس و دشواری است؛ جراحی سخت و بسیار خطرناک است. پزشک معالج پیشنهاد میکند تا زمان جراحی نباید عصبی شود و چنانچه عصبانی شد اجباراً بخندد تا مانع حرکت ...
کارگردان: سیاوش اسعدی
گذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را…
کارگردان: تهمینه میلانی
سایه، مهندس آرشیتکت، برای طلاق از همسرش یوسف که مهندس راه و ساختمان است، نزد وکیل میرود اما تصادفاً گذرش به مطب یک روانشناس میافتد و طبق پیشنهاد روانشناس، نحوه آشنایی و مسائل مربوط به زندگی مشترکش با یوسف را که آکنده از لجاجتهای متقابل است، برای دکتر تعریف میکند و...
کارگردان: مهرداد میرفلاح
شادی پارسی خواستگاری آرش سپهری را رد می کند تا برای استفاده از بورسیه دانشگاه کمبریج به لندن برود. ده سال بعد...
کارگردان: مصطفی منصوریار
حرف زدی باور کردم. اصرار کردی شک کردم. قسم خوردی دروغ بود. حالا این مهمه که همه چی آرومه! ...
کارگردان: آرش معیریان
حسن فیلمنامه نویسی است که همراه با داوود زندگی فقیرانهای دارد. چرا که فیلمنامههای حسن به دلیل جدی و هنری بودنشان مرتب از سوی تهیه کنندگان رد میشود. او که عاشق دختر ثروتمندی به نام مهشید است وقتی به خواستگاری او می رود عموی مهشید شرط ازدواج آنان را پولدار شدن حسن میداند بنابراین حسن فیلنامهای برای فروش بالا مینویسد و …
کارگردان: همایون اسعدیان
رضا فتحعلی برای حل مشکل مالی خود مجبور به کارهای خلاف از جمله دزدی و حمل مواد مخدر می شود. در یکی از شبهایی که رضا برای حمل مواد مخدر به خارج از شهر میرود متوجه سقوط هواپیما شده و به نجات مسافران میپردازد. او که در حین نجات مسافران از حضور پلیس آگاهی مییابد فرار کرده و مواد را از بین میبرد. رضا پس از بازگشت به منزل ماجرا را برای دوست خود ابراهیم تعریف میکند، ولی از آنجایی که رضا فردی معروف و متقلب است حرفهای او مورد قبول واقع نمیشود. پس از چندی رضا به زندان میافتد و با انعکاس اخبار سقوط...
کارگردان: یدالله صمدی
«خسرو» و «علیرضا» در یکی از محلات تهران زندگی مجردی سادهای دارند. روزی کالسکهی یک بچهی یکساله به نام «پریسا» که در سرازیری پارک رها شده، پس از طی چند خیابان و کوچه در مقابل خانهی «خسرو» و «علیرضا» متوقف میشود. آنها به تصور اینکه بچه سر راهی است، چند روزی از او نگهداری میکنند. تا اینکه «مهری» مادر بچه، فرزند خود را در خانهی آنها مییابد و پی میبرد که بین بچه و آن دو، انس و الفتی ایجاد شده است. «علیرضا» میکوشد این علاقه منجر به وصلت میان «خسرو» و «مهری» شود...