به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
دشمن در منطقه عملیاتی تحریکاتی نشان می دهد و فعال میشود. پرندههای شناساییِ بدونِ سرنشین به عمق خطوط دشمن نفوذ میکنند. اطلاعات به دست آمده کافی به نظر نمیرسد و نیاز به پروازهای عمیقتر وجود دارد.خلبانان به درون خطوط دشمن نفوذ میکنند تا هدایتِ عملیات را عمقیتر کنند.
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
یک مجروح شیمیایی برای معالجه به آلمان اعزام میشود. در آنجا خواهر خود را که سالهای پیش از ایران رفته و ساکن آلمان شده است، ملاقات میکند...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
پلاک «یوسف» از شکم یک کوسه در آبهای جنوب پیدا میشود. همه معتقدند که او شهید شده است. «دایی غفور» که رانندهی تاکسی فرودگاه است، برخلاف دیگران معتقد است که پسرش «یوسف» روزی بازخواهد گشت. زندگی او و دختری به نام «شیرین» که از قبل برای جستجوی برادرش به ایران آمده است، در یک نقطه به هم میرسد. آنها به دنبال گمشدهی خود میگردنند...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
«عباس»، رزمندهی سالهای جنگ تحمیلی و کشاورز فعلی، برای مداوای ناراحتی که در گردن دارد به همراه همسرش «نرگس» به تهران سفر میکند و تصادفی با فرماندهی سابقش «حاج کاظم» روبرو میشود. کاظم به او کمک میکند که جریان مداوا سریعتر انجام شود. با مراجعه به بیمارستان و آزمایشهای متعدد پزشک معلوم میشود که ترکش کوچکی در نزدیکی شاهرگ «عباس» وجود دارد. وضع حساس و دشواری است؛ جراحی سخت و بسیار خطرناک است. پزشک معالج پیشنهاد میکند تا زمان جراحی نباید عصبی شود و چنانچه عصبانی شد اجباراً بخندد تا مانع حرکت ...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
محبوبه زن جوان و جنگ زدهای است که پس از پایان جنگ تک و تنها به مزرعه ویران شدهاش در جنوب میرود. داود مأمور خشن خنثیسازی مینهای زمان جنگ، مانع ورود محبوبه به خانهاش میشود و...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
مرد جنوبی به نام قاسم است که همراه با همسر و فرزندش تصمیم به کوچ گرفته ولی راهی که انتخاب میکند مخاطراتی برایشان بههمراه میآورد. او با همراه کردن اقوام و آشنایانش بهعنوان مسافران هواپیما، در میانهراه هواپیما را به اختیار گرفته و خلبان را وادار میکند آنها را به خارج از مرزها ببرد. اما همه چیز طبق پیشبینی او حرکت نمیکند.
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
فیلم درباره رابطه پدری بسیجی و دختر جوان اوست که مینهای باقیمانده از دوران جنگ باعث مجروح شدنش شده است.
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
دختری به نام لیلا در سالهای قبل از انقلاب از خانوادهاش جدا شده و اکنون در پی حوادثی در جستجوی کشف هویت خویش است و...
به آثار او که نگاه میکنم، وقتی بیاد اشک هایِ ریخته شده برای :"سَعید از کرخه تا راین" و "دایی غفورِ بوی پیراهن یوسف" و "حاج کاظمِ آژانس شیشه ای" می افتم، وقتی کاراکتر "داوود و جمعه در روبان قرمز" را بیاد می آورم، وقتی دغدغه های "ارتفاع پست" و "بنام پدر" را مرور میکنم، دیگر نمی توانم باور کنم تو همان ابراهیم هستی و "چ" و "بادیگار" و "دعوت" و "به وقت شام" را ساخته ای؟! چرا اینقدر دور شده ای از خودت ابراهیم؟؟ ما تو را اینگونه نمی شناسیم. به خودت برگرد مَرد. به خودت رجوع کن.
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن ...
البته که ساخته های اخیر او هم چندان ضعیف نبودند و از بسیاری از فیلم های حال حاضر سینما قوی تر و ساختارمندتر بوده اند
من به بقیه کاری ندارم. اگر بررسی های منو خونده باشید یقین میکنین که من بیشتر به نقد آثار این سه دهه پرداختم تا تعریف و تمجید بی دلیل. ولی وقتی من هنوزم که هنوزه فیلم آژانس رو با اونهمه سانسور و ممیزی میبینم و اشکم سرازیر میشه، وقتی سعید از کرخه تا راین قلب منو فشرده میکنه؛ دیگه انتظار فیلم های سفارشی و دم دستی مثله به وقت شام رو ندارم. دعوت که لکه سیاه سینمایِ حاتمی کیاست. امیدوارم به روزهای اوجِ ش برگرده. چون منم مثله خودش؛ از آثار اخیرش راضی نیستم.