به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: داریوش مهرجویی
گاو "مشهدی حسن" میمیرد و او که گاوش را خیلی دوست دارد متدرجاٌ در قالب گاو فرو میرود.دوستانش او را به بند کشیده و جهت معالجه به شهر میبرند اما مشهدی حسن میگریزد، به درهای سقوط کرده و میمیرد.
کارگردان: داریوش مهرجویی
در یک ساختمان چهار طبقه در حاشیه شهر که نمور و فرسوده است و نیاز به تعمیر دارد، چهار خانواده زندگی میکنند. مباشر و نماینده قانونی خانه، "عباس آقا" که در طبقه اول سکنا دارد درصدد است خانه را از مستاجرین تخلیه نماید و به کمک آژانس معاملات ملکی (مهتاب) ساختمان را به تدریج به نام خود کند. مستاجرین که حکم تخلیه را دریافت کردهاند اما امکان تخلیه را ندارند و به کمک آژانس معاملاتی دیگری درمییابند که حکم به علت مجهول الوارث بودن خانه بیاعتبار است. میان مستاجرین و عباسآقا بر سر تخلیه و تعمیرات خانه د...
کارگردان: محسن مخملباف
میرزا ابراهیمخان عکاسباشی که در اشتیاق ازدواج با آتیه بعد از بازگشت از سفر فرنگ است، گرفتار افسون سینماتوگراف میشود! در رنجوری مظفرالدینشاه، او که نگران آیندهی سینماتوگراف است کسب تکلیف میکند. شاه به فراشباشی سفارش میکند تا عکاسباشی را نزد پسرش ببرد و او اشتباهاً عکاسباشی را به نزد پدرش -ناصرالدینشاه- میفرستد! عکاسباشی تا زمانی که بار دیگر آتیه را ملاقات کند، فیلمهایی را به مناسبتها و سفارشهایی صنعت میکند و در پایان طوفانی، شاهد آنچه که پیش روی سینمای سرزمینش واقع شده، میشود. س...
ماجراهای اولین سفیر ایران در آمریکا که بعدها به عنوان حاجی واشنگتن شناخته می شود. این داستان درمورد مشکلاتش در آنجا صحبت می کند: تنها در ایالات متحده زندگی می کند، به عنوان یک خارجی زندگی می کند و در نهایت به دیوانگی می رود.
کارگردان: علی حاتمی
رضا خوشنویسی است که گذشته پرماجرایی را از سر گذرانده است. او به دور از هیاهو و جنجالهای سیاسی تهران، به همراه همسرش قمربانو در مشهد زندگی میکند؛ تا آنکه حضور یک مفتش زندگی آرامشان را بر هم زده و با دستگیری رضا و تهدید و ارعاب و شکنجهاش، از او میخواهد تا به جرمی نامشخص اعتراف کند...
کارگردان: داریوش مهرجویی
پسر جوانی همراه با پدر پیر و بیمارش از خیابانهای حاشیه شهر به راه میافتند و به بیمارستانی میرسند. مقابل در بیمارستان با آقای سامری برخورد میکنند. پدر از او صدقه میخواهد. سامری به آنها میگوید که اگر میخواهند به راحتی پولدار شوند فردا صبح ساعت شش سر چهار منتظر او باشند. صبح روز بعد پدر و پسر سوار کامیونی میشوند که «دونر» ها را به آزمایشگاه میبرند. پدر و پسر هنوز نمیدانند برای چه و به کجا میروند و از پرسشهای خود نیز نتیجه نمیگیرند. در آزمایشگاه پدر متوجه می شود که می خواهند از او خ...