سیدحمیدرضا خدائیان: مدتی است که فیلم تنت اثر کریستوفر نولان سر و صدای زیادی در جهان به پا کرده است.در روزهای اخیر که نسخه ی با کیفیت این فیلم در ایران نیز قابل دسترس شد، این غوغا به ایران هم کشیده شد. به همین دلیل منظوم تصمیم گرفت تا در نقدی اختصاصی به این فیلم بپردازد .
علی سالاری نسب: سیدی کارگردانی است که در همهی فیلمهایش حتی فیلمی مانند اعترافات ذهن خطرناک من حرفهایی برای گفتن به مخاطب دارد،ولی فراتر از آنکه بخواهد حرفی بزند سعی بر آن دارد تا سینمایی عمل کند و فرمی منحصر به فرد در فیلمهایش داشته باشد
مهدی خرامان: ماهورا قصه گیرایی داشته است اما زرگرنژاد به خاطر الحاقهای سنگینِ خود اجازه اوجگیری اثر را نمیدهد به همین دلیل، داستان فرود مناسبی ندارد.در هر حال داستان «هور» نیازی به الحاق حروف دیگری برای تعریف قصه ندارد، زیرا «داستانهای تاریخی» یکبار موجب تغییرِ سرنوشت آدمها شده اند، وکارگردان تنها باید هنرِ خوب تعریف کردن قصه را داشته باشد.
برومند شکری: فیلم هزارپا با وجود نواقص از تدوین خوبی برخوردار نیست و سکانسهای بیربط فراوانی در آن دیده میشود. اگر چه همین موضوع ممکن است از نگاه مخاطبی که شیفته بازیگران و موضوع قصه است دیده نشود ولی حداقل انصافی که کارگردان میتوانست به خرج بدهد این بود که شعور مخاطب را با چنین اقدامیبه سخره نمیگرفت.
افشین علیار: اگر فیلمنامه چندبار بازنویسی میشد در وجه حامل میتوانست یک فیلم معمولی سینمایی باشد، در شرایط کنونی این فیلم برای مخاطب به هیچ وجه جذابیت نداشته و فیلمیست که به سرعت فراموش میشود.
میثم کریمی: « لس آنجلس تهران » را میتوان یکی از سطحیترین و بیمزهترین کمدی سالهای اخیر سینما دانست که نه میتواند بخنداند و نه حرف تازهای برای گفتن دارد. فیلم چند شخصیت تک بُعدی دارد که از این سو به آن سو میروند و بیمزهترین موقعیتهای کمیک را به اجرا در میآورند تا مخاطب با تماشای آنها به خنده بیفتد.
مدیسا مهراب پور: اغراق بیشازحد در نمایش بدبختی که پایه ثابت آثار توکلی ست در اینجا شدیداً به ضرر فیلم تمام میشود و هرچه را بهسختی رشته کردهاند، پنبه میکند.فیلم قرار است با پرسهزنیهای سیالش یک نوگرایی در ژانر خودش باشد و بدعت جدیدی را بنیان بگذارد اما درنهایت تنها تبدیل به یک مرثیهسرایی میشود.
نفیسه ترابنده: کارگردان خواسته تفاوت فیلمش را با فیلمهای دیگر سینمای امروز کشور با شکستن مرزهای پوشش بازیگران نشان دهد. قهرمان اصلی فیلم در بیشتر سکانسها چیزی بر سر ندارد به جز یک تکه باند! همچنین برای اولین بار در این فیلم یک زن زیر دوش آب نشان داده می شود!
مدیسا مهراب پور: «عرق سرد» هم مانند «من» یک فیلم زنانه است و بیرقی دوباره سراغ زنی (نه شبیه به زنان معمولی که در اطرافمان میبینیم که زنانی با شکل زیست ویژه) رفته تا با تعریف داستان زندگیاش او را تبدیل به قهرمان خود کند. «عرق سرد» درباره برخورد و فاعلیت زنانه قهرمانش با جامعه مردسالارانه و رفتارهای ضدونقیض و خشن مردان اطرافش است
سعید گرامی: "سوفی و دیوانه" به لحاظ هنری فیلم موفقی نیست. محتوای فیلم اگرچه در ظاهر مفید و سازنده است اما در بطن آن رگههایی از سیاهنمایی دیده میشود. به نظر میرسد پنج سال وقفه در فیلمسازی نیز نتوانسته دانش سینمایی کرمپور را به حد مطلوب برساند و "سوفی و دیوانه" در مقایسه با فیلمهای گذشته او پیشرفت چندانی نداشته است.
علیرضا حنیفی: فیلم یک مشکل اساسی دارد و آن اینکه بدویترین قانون درام، برخورد شخصیتها با یکدیگر، را نادیده میگیرد. ما نیز بر اساس یک سری پیش فرضها مجبور به دنبال کردن فیلم هستیم.
شایان شفایی: فیلم راه رفتن روی سیم ادعای هنری دارد. فیلم میخواهد بگوید که برای هنر ارزش قائل است. این مسئله را هم در بخشهای مختصر و کوچک فیلم شاهد هستیم هم در بخشهای مهمتر و کلیدیتر. اما متاسفانه پرداختن به همین مسئله هم به خوبی انجام نشده و مشخص است که فیلم تنها ادعای این را دارد که هنر ارزشمند است
الناز بهبهانی: فیلم ماهورا در هور و حوالی سال ۵۹ اتفاق میافتد. داستان زرگرنژاد پر از زیبایی، نماد، جانبخشی به طبیعت بیجان و خونِ دلِ آدمی است. چه برای عشق، چه مرگ. داستانی که روی کاغذ بسیار مسحورکننده و بهیادماندنی به نظر میرسد.
ساناز رمضانی: «مغزهای کوچک زنگزده» از آن دسته فیلمهایی است که بعد از ترک سالن سینما همراهتان خواهد ماند و تا چند روز در فضای زرد و غبارگرفته فیلم اسیر خواهید بود و از خود سؤال خواهید کرد، چوپان کیست، گله کجاست؟
کوروش بامدادی: بار دیگر در «ممنوعه» شاهد هستیم که فیلمساز بهجای استفاده از عناصر دراماتیکی که در اختیار دارد با استفاده از دیالوگها و توانایی بازی بازیگرانش، از بیننده دعوت میکند وارد گفتگوها شود و ارتباط میان کاراکترها را دریابد و رازها را رمزگشایی کند.
کاوه قادری: فرزاد مؤتمن البته به لحاظ تکنیکی کوشیده در دنیای جدید نیز زیست بایسته و متناسب را داشته باشد؛ دست کم نشان به آن نشان که کوشیده از طریق کاتهای پرتعداد و دکوپاژ و تقطیعهای پی در پی، ریتم تدوین فیلم را شتابان و حادثهای کند.
ساناز رمضانی: «عرق سرد» ازلحاظ فرمی بهپای «من» نمیرسد و تواناییهای قصهگویی بیرقی را بهخوبی نشان نمیدهد اما فیلمی است که از بطن جامعه و نیاز امروز آمده است و تلاشی ستودنی است که باید تکرار شود تا به بار بنشیند.
مدیسا مهراب پور: «جاده قدیم» شروع خوبی دارد. تیتراژ دلنشین آغازین فیلم، دروازه خوشنقشونگاری برای ورود به جهان فیلم است و تماشاگر را مشتاق مواجهه با اثر میکند و کموبیش او را به یاد «بزرگراه گمشده» دیوید لینچ میاندازد.حتی پس از تیتراژ هم مدخل ورودی فیلم و مقدمهچینیهایش موفق میشود فضای گرم و صمیمانهای را از زندگی خانواده قهرمانش یعنی مینو برای تماشاگر بسازد.
ساناز رمضانی: سوژه سلطانی، جذاب است و در صورت پرداخت صحیح و سینمایی میتوانست یکی از آس های جشنواره باشد اما ناپختگی این طرح «چراغهای ناتمام» را تبدیل به یک شکست دیگر در شبهای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر کرده است.
علی منصوری: “تنگه ابوقریب” یکی از بهترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس و بهترین فیلم بهرام توکلی است. او میدان جنگی را به نمایش گذاشته که هرچند شبیه به تمام میدان جنگهای دنیاست اما کاراکترهایی در نقش رزمندگان ایرانی در آن مبارزه میکردند که شبیه انسانهای هیچ کجای جهان نبودند و نیستند.
حسین خداپرست: «خجالت نکش» کمدی زرد نیست و حتما با نمرهای خوب قبول میشود. از این رو میتواند به مثابه الگویی برای ساخت “فیلمهای کمیکِ مسئله محور” تلقی شود. فیلمهایی که هم میخندانند و هم آگاه میسازند. فیلمهایی که با فرم جذاب و متنی روان، سیاست های غلط دولتمردان و مجلسیان را به مردم نشان میدهند.