به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: هومن سیدی
میگن اگه چوپان نباشه گوسفندها تلف میشن٬ یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن٬ جون مغز ندارن. هرکی که مغز نداره به چوپان احتیاج داره٬ یه چوپان دلسوز... چوپان حکم پدر گوسفندها رو داره٬ آدم بدون پدر هیچی نیست. اون چوپانه ما همه گوسفنداشیم٬ اون به ما میگه کی بریم٬ کجا بریم٬ چیکار کنیم٬ کی بشینیم٬ کی پاشیم٬ کی بمیریم.
کارگردان: سعید روستایی
خانوادهای در تدارک مراسم عروسی دختر خانواده، سمیه، هستند؛ اما اتفاقاتی روابط خواهران و برادران را سرد میکند که درنهایت باعث ماجراهایی میشود...
کارگردان: بهرام توکلی
این فیلم شامل سه فاز از زندگی غلامرضا تختی در مقطع کودکی، نوجوانی، بزرگسالی و مبازرات مسابقات کشتی و فوت وی میپردازد.
کارگردان: سروش صحت
دوستان جهانگیز برای آخرین تولد او دورهم جمع شدهاند. این موقعیت موجب میشود آنها درباره زندگی و خودشان فکر کنند.
کارگردان: علی احمدزاده
دو دوست از یک مهمانی شبانه قصد بازگشت به خانه با ماشین خود را دارند. در مسیر راه با افراد و حوادثی روبرو میشوند که در فیلم در دو بخش "واقعی" و "فرا واقعی" به نمایش گذاشته میشوند...
کارگردان: سهیل بیرقی
این فیلم براساس واقعیت ساخته شده و قصه زندگی «افروز اردستانی»، بازیکن تیم ملی فوتسال بانوان است که حقاش را تضییع میکنند و مانع از حضور او در فینال بازیهای آسیایی میشوند.
کارگردان: عبد آبست
یک شب، سه مرد جوان خسته در ماشین تصمیم می گیرند به یک مرد مسن تر سفر کنند.
کارگردان: مانی حقیقی
دوم بهمن ماه ١٣٤٣: یک شورلت ایمپالای نارنجی رنگ از قبرستانی باستانی میگذرد و به سمت کشتیِ به خاک نشستهای میراند. داخل کشتی یک زندانی تبعیدی حلق آویز شده که روی دیوارهای کشتی خاطرات روزانهاش را نوشته بوده است. آیا این نوشتهها به کارآگاه بابک حفیظی کمک خواهند کرد تا بفهمد چرا سالها است هیچکس مردهاش را در این قبرستان دفن نکرده؟
کارگردان: حامد محمدی
روحانی جوانی به نام احمد با همسرش لیلا در حالی با تنگدستی روزگار سپری میکنند که صاحب سه فرزند سه قلو میشوند.
کارگردان: نیما جاویدی
زندانی قدیمی در جنوب ایران به 1347 خلاصه داستان: سال دلیل مجاورت با فرودگاه تازه تاسیس شهر در حال تخلیه است. رئیس زندان سرگرد نعمت جاهد به همراه مامورانش مشغول انتقال زندانیان به زندان جدید هستند تا اینکه...
کارگردان: وحید امیرخانی
میثم در به در دنبال گرفتن مجوز چاپ کتابش است؛ کتابی که قرار است معضلات ناشی از بلوغ دخترها و پسرها را حل کند...
کارگردان: بهرام توکلی
تو میدونی من از چیه مارادونا خوشم میآد؟ از اینکه تو زندگیش هیچوقت واقعیت و رویا براش مرز نداشت، وقتی بازی میکرد با همه وجودش بازی میکرد، پرواز میکرد، بازی نمیکرد، وقتی معتاد شد یه کوه کوکائین میریخت جلوش د بکش همه چیزو تا تهش میرفت، خودشو لوس نمیکرد... همهاش برای این بود که واقعیت و رویا براش مرز نداشت، اگه هم داشت اون نمیتونست مرزشونو تشخیص بده.
کارگردان: بهرام توکلی
گاهی در زندگی در موقعیتهایی قرارمیگیری که بالاتر از اهمیت مرگ و زندگی شخصی است. گاهی مرگ و زندگی یک کشور در گرو تصمیم توست. از میدان ندا میآید، هرکس بترسد زودتر میمیرد... حال ببینیم چطور غیرت بر قدرت نظامی چیره میشود.
کارگردان: محمدحسین مهدویان
امیرعلی و نوشین دو جوان بیست و یکی دوساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانواده ها چندان موافق نیستند .آنها صبر پیشه کردهاند تا به مرور زمان رضایت خانوادههایشان را جلب کنند. آن دو یک رویای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت امریکا.
شوهر تینا خسرو پارسا خواننده مشهور پاپ است. او پس از آموختن روابط مخفی شوهرش با یک دانشجوی دانشگاهی به نام هانا، به دنبال خودکشی تلاش می کند و بعد از اینکه فلج و فریاد زد، به خانه می رسد. شوهرش هانا را به عنوان پرستار خصوصی خود به خانه می آورد و دو پرنده را با یک سنگ پر می کند. اما بعدها، تینا در بستر او کشته شد و هانا به عنوان قاتل او دستگیر شد و اعدام شد، اما او انکار می کند که تا زمان آخرین روز تینا را کشته است.
کارگردان: همایون غنیزاده
تو پرورشگاه صدام میکردند مسخره باز! اما من مشت محکمی حواله صورت یکیشون کردم تا داستان رو شروع کنم.
کارگردان: رضا درمیشیان
نوید دانشجوی ستارهدار و اخراجی برای فراهم آوردن حداقل شرایط زندگی در رویارویی با بیاخلاقیهای جامعه با خود تمرین میکند تا «عصبانی» نباشد و در تلاش است تا دختر مورد علاقهاش «ستاره» را از دست ندهد...
کارگردان: سامان مقدم
ارژنگ صنوبر شخصیتی چهل ساله است که همراهش میشویم تا تجربههای متفاوت و پیچیده اش از عشق و مصائبی که در زندگی دچارش میشود را برایمان بازگو کند...
کارگردان: محمدحسین مهدویان
داستان این فیلم در سه مقطع زمانی سالها ۶۶، ۸۳ و ۹۵ روایت میشود و بر مبنای داستان واقعی تلخ و انسانی زندگی مردی رنج کشیدهی کردی به نام قادر مولان پور و خانواده اش در فاجعه بمباران شیمیایی سردشت است.
کارگردان: امیرحسین ثقفی
توماج موفق میشود تا از زندان فرار کند اما زمانی که نزد همسرش بازمیگردد متوجه میشود که او مورد هتک حرمت قرار گرفته و ...
کارگردان: شهرام مکری
«هجوم» درباره یک تیم ورزشی آماتوری و مربیشان است. اعضای تیم رازی برای پنهان کردن دارند و گروهی در جستوجوی پیدا کردن سرنخهایی از این ماجرا هستند.
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
در روستایی به نام عدل آباد شرکت سهامی آب، هنگام تخلیه سد آب شور به اشتباه آب را روانهٔ زمینهای کشاورزی آنها میکند و باعث خرابی تمامی محصولات آنها میگردد. گروهی از کشاورزان روستایی پس از آن که از طریق مسئولین سد، دهیار، بخشدار و امام جمعه موفق به حل مشکلشان نمیشوند، تصمیم میگیرند که نزد رئیسجمهور بروند و مشکلشان را با او در میان بگذارند. این گروه با تراکتور از روستای خود به سمت تهران عازم میشوند و طولی نمیکشد که خبر سفر آنها در تمام رسانهها پخش میشود و این موضوع باعث ایجاد محبوبیت و م...
کارگردان: سعید روستایی
در بزنگاه روزهای سخت، اعتیاد و مواد مخدر هم گریبان زندگی مردم این شهر را رها نمیکند.
کارگردان: محمدحسین مهدویان
– خونهی افشین رو گشتن. خونهی خواهر منو. بهشون نگفتی من کیام؟ نگفتی چه کارایی از دست رفیقات برمیآد؟ – بوی سیگار میدی. – اینم گزارش کن.
کارگردان: محمدحسین مهدویان
در محلههای پر آشوب تهران، در پیچاپیچ خیابانها و کوچهها و در پستوی خانهها سرگردان و حیران. آیا این جستجو را فرجامی هست؟
کارگردان: نرگس آبیار
روایت دختر جوانی از مناطق جنوب شهر تهران است که درگیر عشق جوانی شهرستانی میشود و این در حالیست که دختر به دلایلی مجبور به مهاجرت از ایران است. در این مسیر، برادرش با او همراه میشود اما در میانه راه، اتفاقاتی برای آنها رقم میخورد.
کارگردان: اصغر فرهادی
روایتگر داستان زوج جوانی است که در حال اجرای نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر هستند. رابطه آنها پس از نقل مکان به خانهای که پیشتر زنی به نام آهو در آن ساکن بود، به خشونت کشیده میشود.
کارگردان: پرویز شهبازی
نازنین دانشجوی شهرستانی ترم یک مجبور است در تهران به دنبال خانه بگردد. او مجبور می شود با دختری به نام سحر همخانه شود. سحر در یک فروشگاه کار می کند اما این هم نشینی اتفاقاتی را رقم می زند...
کارگردان: ابوالحسن داوودی
داستان چند جوان است که در یک قرار اینترنتی با یکدیگر آشنا شده و به دنبال یک شوخی و شرطبندی در مسیری پیچیده و دلهرهآور میافتند، مسیری که درک جدیدی از زندگی و اجتماع را برای هرکدامشان رقم میزند.
کارگردان: سیدشهاب حسینی
داستان یک نویسندهی متفکر است که به دنبال نوشتن پایانی جاودان برای داستانش است و با اقامت درطبقه وسط یک آپارتمان، بر اساس دریافت هایش از زندگی و آدمهای اطراف برای کشف جاودانگی داستان آنها را تجسم میکند و با ظهور در قالب شخصیتهای مختلف یک سفر فلسفی را طی میکند...
کارگردان: تهمینه میلانی
یک زوج جوان و تحصیلکرده که عازم سفری به خارج از کشور هستند، پس از سالها مشاور خانوادهی خود را بطور اتفاقی در فرودگاه ملاقات میکنند و در مدت زمانی که منتظر پرواز خود هستند، اتفاقات سالهایی از زندگی خود را در مدتی که مشاور آنها در خارج از کشور به سر میبرد، مرور میکنند...
کارگردان: مجید مجیدی
داستان از محاصره مسلمانان در شعب ابیطالب آغاز میشود و به پیش از میلاد پیامبر اسلام باز میگردد. فیلم با نمایش جنگ ابابیل شروع میشود و روایتی از میلاد حضرت رسول (ص) تا سن 12 سالگی ایشان را نمایش میدهد.
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
روایت محافظی شخصی که از جان یکی از شخصیتهای مهم نظام محافظت میکند اما در جایی و براساس حوادثی متوجه میشود که او بیش از آن که به فکر نظام باشد به فکر منافع شخصی است. محافظ شخصی دچار تشکیک میشود و همین امر باعث میشود که محافظت از آن فرد را کنار بگذارد. اما به دلیل خدمات و خلوصی که در وی وجود دارد او را به محافظت از فرد دیگری میگمارند که یکی از فعالان هستهای کشور است...
ولی میتونم بپرسم چرا به نظر شما تنگه ابو قریب خوب نیست؟؟
من نمیدونم چرا متوجه داستانش نمیشوم
بعضی ها معتقدن توهم دختر هاست بر اثر مصرف مواد
بعضی ها میگن شیطانه
بعضی ها میگن دو دختر تصادف کردن و این برزخشونه
همه اینها به این بر میگرده که کلید دیدن این فیلم رو ندارن که چجوری باید ببیننش
اگه کد های شخصیت شرور رو جمع کنید تبدیل میشه به یه هیولای وحشتناک به اسم قدرت و سیاسیت
این کارکتر لا زمان و لا مکانه یه جا ادعا میکنه من همین الان سوریه ام و مطمئنا همون موقع سوریه هم هست
عاشق هیتلر و به سخنرانیاش گوش میده و مثل خودش غرور داره پس حاظر به خاطر سنگ کاغذ قیچی نقششو خراب کنه
دوست صدام و بن لادنه و با فیدل کاسترو مشکل داره
عاشق تهرانه چون تو شهر مادر قلب اتمی میتونه هر کاری بخواد بکنه
لازم به ذکر که تو پایان فیلم قطعا این دو راهی به وجود میاد که گلزار که اسمش تو فیلم طوفان بود خورد زمین نابود شد یا رفت دنیای خودش؟
تو سناریو قرار بوده پایان به این شکل باشه که گلزار پرواز کنه و بره و بعد در حالی که اریینه و نوبهار با تعجب هم دیگه رو نگاه میکنن نوبهار میشاشه به خودش
فیلم ضد سیاست و مخصوصا سیاست های هسته ای و به دنبال صلح و برابریه اقلیت های مذهبی « ارینه مسیحی»؛ بیمار های خاص« نوبهار ام اسی» و گرایش های جنسی مختلف« دو دختر فیلم که لز بینن حتی کامی و دوست غایب امید هم گی ان»
اگه شما اهل تئاتر هم نباشید قطعا اسم دو نمایشنامه نویس یعنی شکسپیر و چخوف رو شنیدید
دلیل اصلی ماندگاری چخوف خلاقیت تو نوع پردازش شخصیت و جلو بردن قصه است
یعنی تو نمایش نامه هاش به بحث های بی ربط میپردازن و ما تو همین راه های فرعی کلیت رو در میاریم
در مادر قلب اتمی این بیراهه ها با دوز بالا وارد قصه میشن و واقعا کارکتر ها دارن چرت و پرت میگن و این چرت و پرت گویی برگه برنده فیلمه حتی تو خود متن هم اشاره میشه بهش و علیدوستی وقتی دارن در مورد c27 صحبت میکنن بر میگرده میگه چقدر چرت و پرت میگید
تو این چرت و پرت ها کد داده میشه برای تکامل شخصیت ها و مسیر قصه
این فیلم 38 دقیقش سانسور شده و طبیعیه که بعضی ها چیزی متوجه نشده باشن ولی وقتی نسخه ی بدون سانسورش رو که به جشنواره های جهانی رفته بود رو ببینید شاید فیلم رو متوجه بشید
من خودم وقتی دیدم چیزی متوجه نشدم ولی کارگردان فیلم آقای احمدزاده نسخه ی اصلی فیلم که زیرنویس انگلیسی داره رو تو پیجه اینستاشون گذاشتن من دانلود کردم و دیدم و همه چیز رو متوجه شدم
در مورد شخصیت پردازی باید گفت هیچ کارگردانی تا به حال سراغ این دسته از مردم نرفته
جوانهایی که کلا دنیا رو به مسخره میگیرن از تک تک دیالوگ ها مسخره کردن میباره اول بچه های پارتی مسخره میشن بعد آسانسور بعد دیکاپریو و هالیوودی ها بعد انقلاب بعد یارانه و افرادی که یارانه میگیرن بعد پلیس و در کل جهان رو به مسخره میگیرن
کارکتر های فیلم به پوچی کامل رسیدن و یه دیالوگ طلایی هم دارن
"ما چه بمونیم چه بریم تکلیف خودمونو نمی دونیم "
این پوچی هم واسه دو دختر نقش اصلی که هیچگونه دانش و علم خاصی ندارن مشهوده که چند بار هم میگن ما کلا خیلی کسی رو نمیشناسیم و کامی هم میگه خوشم میاد کلا برا خودتونید
کامی مرد عاقل و دانای جمع هم به پوچی رسیده که مهرداد صدیقیان بازیش میکنه
و این دو گروه تو یه نقطه جمع شدن و خودشونم نمیدونن میخوان چیکار کنن
در تمام فیلم تلاش میشه که دو دختر یکی باشن یعنی همون یک روح در دو بدن
با توجه به چندتا دیالوگ مثل اون صحنه که از کامی میپرسن چرا این همه چیز میدونی؟
کامی جواب میده وقتم رو با دخترا تلف نمیکنم شما دوتا بی خطرید
یا تو سکانس فینال فیلم گلزار مبپرسه شما دوتا باهم راحتید؟
ارینه و نوبهار جواب میدن آره
چند دیالوگ این شکلی و چندتا صحنه و رنگ موهای دو دختر برای نشون دادن همجسنگرایی دو دختر فیلمه
از همون استارت فیلم وقتی نوبهار تو دستشویی فرنگی نشسته یه کلوز آپ رو کفشاش میره و بند کفش هاش یکی آبی رنگ موی خودش و یکی قرمز که موهای آرینه است و این نشون دهنده ی اتحاد و چفت بودن این دو کارکتر با همه
در تمام فیلم این اتحاد تو قاب ها دیده میشه و جالبه شرور فیلم وقتی سراغشون میاد که اون اتحاد در کنار نیست یعنی کنار هم نیستن
اولین ورود صحنه تصادف که پگاه تنها رو پیدا میکنه و یه تغییری تو نور پردازی فیلم ایجاد میشه و تاریک تر میشه و گلزار میاد سراغشون
سکانس بعدی ورود هم همینه نوبهار رفته دستشویی و گلزار پیداش میشه به ترانه نزدیک میشه
سکانس کلیسا هم دقیقا متضاد این اتفاق میفته
هر بارم قصد بازی با مغزشون رو داره تنها باهاشون صحبت میکنه تو پمپ بنزین با ترانه تو ماشین با هردوشون تنها حرف میزنه و نوبهار مریض که شخصیت ضعیف تری داره باورش میکنه ولی ارینه زیر بار نمی ره و آخر هم شکستش میده
این دوستی دو کارکتر تو همه پلان ها هست حتی تو دعواهاشون فقط تو سکانس آسانسور میبینیم که نیروی شر فیلم موفق شده با وعده دنیای دیگه این اتحاد رو بشکنه و دو دختر رو جلوی هم بزاره
خیلی طبیعیه که جمعیت زیادی از این فیلم متنفر باشن و این اصلا بحث کم لطفی و نفهمیدن فیلم نیست خیلی از متخصصان سینمایی هم خیلی این فیلم رو پس میزنن چون واقعا خاصه و سلیقه ایه
کل فیلم از موسیقی میاد و ریتمش هم مثل موسیقی راک خیلی بالا و پایین و آروم و تند میشه و این رو فرم هم تاثیر داره تو دکوپاژ فیلم خیلی وقت ها ما چهره کسی رو که حرف میزنه نداریم و صداش بیرون از کادر یا os شنیده میشه و یه جور تاکیدی به شنیدن فیلمه
فیلم تو چند سکانس مشکل فاحش دکوپاژی داره ولی تو تدوین کوتاه کردن این پلان هایی که بد در اومدن رو
البته این نظر شخصی خود من درباره ی فیلم
دو دختر همجنس گرا که در آستانه ی جدایی از هم قرار دارند و ظاهرا آخرین روز ها در کنار هم هستند و یکی از آن ها بیماری ام اس دارد و دیگری یک مسیحی معتقد هنرمند است و هردو اطلاعات زیادی از جهان اطراف ندارند . «نویسنده در تلاش است که چند نوع شخصیت متفاوت را در کنار هم قرار دهد و عام بودن این مشکل را نشان بدهد»
یکی از نکات اصلی فیلم اسم اونه وقتی که ارینه داستان مادرش رو تعریف میکنه اسم فیلم به مادر؛ قلب اتمی صدق میکنه وقتی که مهرداد صدیقان خوابش رو تعریف میکنه به ما در قلب اتمی صدق میکنه
خواب شخصیت کامی لازمه که کمی فیزیک هسته ای بدونید
تو فیزیک هسته ای برای شکافتن اتم با کار هایی که من نمیدونم تمام اتم ها رو به جایی میفرستن که بهش میگن قلب اتمی و تو خواب میخواهند تحت فشار بودن ملت که باعث میشه به هسته یعنی تهران پایتخت بیان رو نشون بده و بگه تهران در حال ترکیدن است
تو یه قسمت از فیلم با یه فرد تصادف میکنند که همین تصادف باعث میشه با فرد شوم قصه که رضا گلزار آشنا بشن و بعد فردی که تصادف کرده به طور مرموزی فرار میکنه و در نقش صدام حاضر میشه «که نشون دهنده ی نقشه قبلی شخصیته شوم»
با اومدن پلیس او نیز غیب میشود با توجه به اینکه فیلم در سال نود و دو ساخته شده المان و علامت شروع میشود.
خیابان ولیعصر نشانه ی جاده ی دین است که به گفته ی کامی ما خبر نداشتیم چهار سال ولیعصر رو یه طرفه کردن که این نشانه از حرکت با چشم بسته در راه اسلام البته بعداز جنبش هشتاد و هشت بعد پلیس نشانه ی دولت و نظام و ارینه شلوار و نوبهار افراد عادی که در ارتباط با پلیس خیلی از او قدرتمند تر و دانا تر هستند
افراد عادی به جاده ی اسلام نمی روند و لی نظام آن ها را زور میکند و میگه تا من هستم مشکلی پیش نمیاد بعد در راه پلیس پیاده میشه تا افراد معترض رو «کامی»رو ساکت کنه و از حرکتش در جاده باز می مونه و افراد عادی رو مجبور میکنه دور بزنند
نکته ی مهم فیلم دیالوگ ها است که به عقیده ی من به سبک چخوف نوشته شده و با گفتگو های بی ربط بحث را جلو میبرند و به هیچ نتیجه ای نمیرسد در اکثر اوقات که پوچی مردم جهان را نشان میدهد
شخصیت گلزار یک فردیه که از دیکتاتور های بزرگ و تروریست ها دور هم جمع شده و اگه فیلم رو با دقت ببینید از ویژگی ها متوجه میشید
دوست بودن با صدام
تلفنی حرف زدن با بن لادن
نفرت از کاسترو
مغرور بودن مثل هیتلر
عاشق بمب اتم بودن مثل احمدی نژاد
عاشق ایران بودن مثل سید علی
و...
از اونجا که در این فیلم افراد مرده را زنده نشان میدهد قصد دارد تمام نشدن این افراد را نشان بدهد و اینکه نمیتوانند از دست او فرار نکنند و به راحتی آن ها را پیدا میکند نشان قدرت این دیکتاتورهاست و این که سراغ آدم های منفعل مثل ارینه و نوبهار می ره و افراد با علم رو دور میکنه نشانه ی زیرکی آن ها.
گلزار تو این فیلم ترکیبی موفق از مسخره بازی و لودگی و ترس و وحشت هست و تمام حضورش تو فیلم همون چیزیه که باید باشه
در رابطه با c27 که فلسفه ی به وجود آمدن آن در اول فیلم توسط کامی گفته میشود و بعد توسط گلزار دری که به سمت بهشت باز میشود معرفی میشود و نوید میدهد که من نو بهار رو از این در میبرم بهشت و میگه تو اون دنیا ضد هسته ای هستی و تو بیست و هفت سالگی مردی من میخوام تورو ببرم اون ور رو نجات بدی و خودتو نمیری از بیماری و از اونجا که در تو تونل نشانه ی حبس شدن تو جهان رو نشون میده که برای فرار از این قفس حتی به حرف آدم های دروغگو هم گوش میدهیم و در آخر دیکتاتور بعد از بازی خود ساخته و مسخره می بازد و خودش را از بین میبرد.
در کل فیلم در کنار اعتراض به ایران و پوچ نشان دادن دنیا میخواهد بگوید بمب اتم وسیله ای در دست قدرت ها است که دارد زندگی مارا در هر دو جهان نابود میکند.
مفهومش رو متوجه شدی؟؟ یا نه؟؟
و اثر ضعیفی نداشت
شخصا بین اثار دهه نود فیلم های زیر رو هم دوست داشتم :
ماجرای نمیروز 1 و 2 - بادیگارد - چ - شبی که ماه کامل شد - ساکن طبقه وسط - محمد (ص) - پله آخر - فروشنده
ولی خودم پله آخر رو ندیدم واسه همین نمیزارم تو لیست